توصیف جامعهای که امام حسین علیه السلام
در آن میزیست
پس از ظهور اسلام در مکه و بعثت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)، شنیدن پیام پیامبر برای مستکبران و مال اندوزان آن سامان گران آمد. آنان وقتی ندای لااله الا الله را میشنیدند بر خود لرزیدند و گسترش روزافزون این ندا چیزی جز کوتاه کردن دست خدایان دیگر در برنداشت. بتپرستی که جزء لاینفک فرهنگ بدوی عرب بود بهترین وسیله زورمداران و صاحبان ثروت و قدرت برای استفاده از انسانها بود. درست است که آنچه آن روز پیغمبر از آنان میخواست اقرار به یگانگی آفریدگار بود اما به دنبال آن پیامها آیههای دیگری هم نازل شد. آنچه مستکبران را به هراس میانداخت و بر آینده خود بیمناک میساخت این آیهها بود: «آن کس مالی را فراهم آورده و آن را شمرده است پندارد مال او وی را جاویدان میسازد هرگز! و در حطمه افکنده میشود. چه میدانی حطمه چیست؟ آتش افروخته خدا که در دلها راه یابد. (همزه/ آیه 2 تا 7) (1)
این آیات و آیاتی نظیر آن در دل کسانی چون ابوجهل، ابوسفیان و ولید بن مغیره و سایر مال اندوزان هراس افکند و آنان را واداشت تا در مقابل پیامبر به انحاء مختلف صف آرایی کنند و به دشمنی با او برخیزند. لذا بسیاری از نو مسلمانان به مدینه که در مجاورت شهر مکه قرار داشت مهاجرت کردند و از این طریق هم به گسترش حوزه مسلمانی میپرداختند و هم جان و مال مومنان از اذیت و آزار دشمنان در امان میماند.
ـ از سوی دیگر شیوه پیغمبر (صلی الله علیه و آله) چنان بود که در موسم حج نزد قبیلههایی که برای زیارت آمده بودند میرفت و آنان را به مسلمانی میخواند و از این طریق بسیاری از مردم مدینه در طی سالیان دراز که پیامبر در مکه بود، دعوت او را که نوید آشتی و صفا و پرهیزکاری میداد استقبال کردند و به گسترش دعوت او در مدینه پرداختند.
ـ لذا پس از سپری شدن دوران پرمشقت زندگی پیامبر در مکه وقتی سران قریش تصمیم به کشتن پیامبر گرفتند علی در بستر او خوابید و او شبانه از شهر خارج شد و به مدینه مهاجرت کرد. (تاریخ تحلیلی اسلام/ ص 56 و 67) و شعار اسلام که در مکه توحید و عبادتی مختصر بود در مدینه جنبه سیاسی و اجتماعی آن نیز اندک اندک گسترش یافت، اذان، شعار نمازها گردید. تشریع، احکام معاملات، پرداخت مالیات، حدود و دیگر حکمهای سیاسی و اجتماعی آغاز شد و حکومتی بر اساس دین (با ولایت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله) پدید آمد که قوام آن عدالت اجتماعی بود.
ـ امام حسین (علیه السلام) در چنین شرایطی که استقرار اسلام و ایمان نامیده شد در سال چهارم هجری در مدینه متولد شد و در دامان پیامبر و علی و فاطمه (علیهم السلام) پرورش یافت. پیغمبر او را پسر و پاره تن خود، گل خوشبوی خویش و سید جوانان اهل بهشت خواند و او را بر دوش خود سوار میکرد و به سینه خود میچسباند و دهان و گلوی او را میبوسید و محبوبترین انسانها نزد اهل آسمانها معرفی میکرد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) از شهادت و محل شهادت امام حسین (علیه السلام) خبر داد و یاری رساندن او را واجب و قاتلانش را لعنت کرد... و بدینگونه 6 تا 7 سال در کنار رسول اسلام و شهر مدینه که اکثر از یاران و اصحاب پیامبر بودند زندگی کرد.(2)
ـ دو سال پس از فتح مکه و برداشته شدن آخرین سد دشمنان و برقراری وحدت اسلامی در سراسر شبه جزیره عربستان پیامبر (صلی الله علیه و آله) رحلت کرد و مدینه مرکز حکومت اسلامی دستخوش تحولات بسیاری گردید. شتابی که روز مرگ پیامبر اسلام از سران قوم دیده شد، نشاندهنده این بود که بعضی از آنان بیشتر در این اندیشه بودند که چگونه باید هر چه زودتر حاکم را انتخاب کنند و کمتر بدین فکر میکردند که حکومت چگونه باید اداره شود.(3)
ـ پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله)، ابوبکر، عمر و عثمان به ترتیب حاکمیت مسلمانان را به مرکزیت مدینه به عهده گرفتند و در این میان حضرت علی(علیه السلام) و خاندان پیامبر در سکوت بسر بردهاند اما پس از گذشت حاکمیت خلفای سهگانه حضرت علی(علیه السلام) از سوی مردم به خلافت رسید اگر چه او خود به دلیل مشکلات فراوان از حکومت کناره میگرفت و میگفت: «مرا بگذارید و این تعهد را از دیگری بخواهید.» چرا که حوزه جامعه اسلامی آن روز در زمان خلفای سهگانه گسترش بسیار یافته بود و پیروزیهای مکرر از سمت شرق و شمال و غرب نصیب مسلمانان شده بود و مسلمانان به سبب آشنایی با ملل مختلف از جمله ایران و روم و دیدن چگونگی زندگی مردم آن سامان و بدست آوردن غنیمتهای فراوان به تن آسایی و مالاندوزی خو گرفتند و بسیاری از دشمنان پیامبر نیز که جامه مسلمانی در برداشتند در زمان خلفای سهگانه حاکمیت برخی از ایالتهای حوزه اسلامی آن روز را در اختیار داشتند.
پذیرفتن چنین جامعهای و تغییر آن به زندگی ساده و بی آلایش دوران پیامبر کاری است سخت که تنها از علی انتظار میرفت و این چیزی بود که ثروتمندان حجاز هرگز آن را نمیخواستند و چون وی در تقسیم بیت المال همه را به یک چشم نگریست و موجودی را به همه یکسان داد رفتار او در نظر مردمی که ربع قرن با روشی خاصی خو گرفته بودند خوشایند نیامد. (4)