بوی محرم آمده اینجا حرم زنید
روزی اشک گریه کنان را رقم زنید
این چشمها که به درب حسینیه مانده است
یک مرتبه به خانه خود قدم زنید
مرهم ترین دوای دل زخم خورده است
هر پلک کوچکی که شما روی هم زنید
یک شب بدون گریه بمیرم اگر مرا
از کاروان روضه نشینان قلم زنید
من نذر علقمه شده ام تا دل مرا
با شال روضههاگره ای بر علم زنید
عمری به انتظار شما می کشد نفس
یک سر به آرزوی دل مادرم زنید