مرحوم شوشتری مینویسد: ورود به زمین کربلا باعث حزن و رقّت است چنانکه نسبت به جمیع انبیاء واقع شد چون روایت شده که همه پیامبران به زیارت کربلا توفیق یافتهاند: «همه انبیاء زیارت نمودند آن مقام شریف را و در آن توقف کرده و گفتند: ای زمین تو مکانی پر خیر هستی در تو دفن خواهد شد ماه تابان امامت.» (1)
هر یک از پیامبران که وارد کربلا میشدند صدمهای بر ایشان وارد میشد، و دلتنگ و مهموم میگردیدند. پس علت را از خداوند سؤال مینمودند. خداوند وحی میفرمود که این زمین کربلاست و در آن حضرت حسین (علیهالسلام) شهید خواهد شد.(2)
1- چون اهل بیت وارد کربلا شدند ام کلثوم عرض کرد: ای برادر این بادیه هولناکی است که از آن خوف عظیم بر دلم جا گرفته؟!
حضرت حسین علیه السلام فرمود: بدانید که من در وقت عزیمت از جنگ صفین با پدرم امیرالمومنین (علیه السلام) وارد این زمین شدیم. پدرم فرود آمده سر در کنار برادرم گذارده ساعتی در خواب رفت و من بر بالین او نشسته بودم ناگاه پدرم مشوش از خواب بیدار شد و زار زار میگریست. برادرم سبب آن را پرسید فرمودند: در خواب دیدم که این صحرا دریایی پر از خون بود و حسین من در میان آن دریا افتاده دست و پا میزند و کسی به فریاد او نمیرسید.
سپس رو به من کرده فرمود: «ای حسین چگونه خواهی بود هرگاه برای تو در این زمین چنین واقعهای رو دهد؟»
گفتم: صبر میکنم و به جز صبر چارهای ندارم.(3)
2- هنگامی که حضرت آدم به زمین فرود آمد حوا را ندید دنبال او میگشت تا از کربلا گذر نمود بدون سبب غمگین شده سینهاش تنگ گردید و چون به محل شهادت امام حسین (علیه السلام) رسید پایش لغزید و بر زمین افتاد و خون از پایش جاری شد.
سر به آسمان بلند کرد و عرض نمود: خداوندا آیا گناهی از من صادر شد که مرا به آن معاقب فرمودی؟ من همه زمین را گشتم و مثل این زمین به من بدی نرسید.
خداوند به او وحی نمود که ای آدم گناه نکردی ولکن فرزندت امام حسین (علیه السلام) در این مکان از روی ستم کشته میشود. خون تو به موافقت خون او جاری شد.
عرض کرد: قاتل او کیست؟ وحی آمد: قاتلش یزید، ملعون اهل آسمانها و زمین است. آدم گفت: ای جبرئیل "درباره قاتل آن حضرت" چه کنم؟
گفت: او را لعن کن. پس آدم چهار بار او را لعن کرد و به سوی عرفات روانه شد پس در آنجا حوا را یافت.(4)
3- هنگامی که حضرت نوح سوار کشتی شد تمام جهان را سیر نمود. وقتی به کربلا رسید طوفانی شد (و آن کشتی به تلاطم افتاد) و نوح از غرق شدن ترسید به پروردگار خود عرض کرد: خدایا همه دنیا را گشتم چنین حالتی مثل این زمین به من دست نداد!
جبرئیل نازل شد و فرمود: ای نوح در این محل حضرت حسین(علیه السلام) فرزندزاده محمد (صلی الله علیه و آله) خاتم انبیاء و فرزند علی (علیه السلام) خاتم اوصیاء کشته میشود.
پرسید: ای جبرئیل قاتل او کیست؟ پاسخ داد: قاتل او ملعون هفت آسمان و زمین میباشد. پس نوح چهار مرتبه او را لعن کرد سپس کشتی سیر نمود تا به جودی رسید و در آنجا مستقر شد.(5)
4- حضرت ابراهیم چون از کربلا عبور کرد اسبش لغزید و از اسب افتاد سرش شکسته و خون جاری شد. پس شروع به استغفار نمود و عرض کرد: خدایا چه گناهی از من صادر شد؟
جبرئیل نازل شد و گفت: ای ابراهیم گناهی از تو سر نزده لکن در این زمین فرزندزاده خاتم پیامبران و فرزند (علی علیه السلام) خاتم اوصیاء کشته میشود از این جهت خون تو جاری شد تا موافق با خون آن جناب گردد.(6)
5- هنگامی که اسماعیل گوسفندان خود را برای چرا به کنار فرات فرستاد چوپان به او خبر داد چند روز است که گوسفندان آب نمیآشامند! اسماعیل از خداوند سبب آن را پرسید جبرئیل نازل شد و گفت: ای اسماعیل از گوسفندانت سؤال کن سبب آن را میگویند .
به آنها فرمود: چرا از این آب نمیآشامید؟ به زبان فصیح گفتند: «به ما خبر رسیده که فرزندت حسین (علیه السلام) فرزندزاده حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) در اینجا با لب تشنه کشته میشود و ما به جهت حزن بر او از این شریعه آب نمینوشیم.»
اسماعیل درباره قاتل آنجناب سؤال کرد گفتند: آن حضرت را ملعون اهل آسمانها و زمین و تمام خلائق میکشد پس اسماعیل قاتل آن بزرگوار را لعنت کرد.(7)
6- روایت شده که سلیمان به فرش خود مینشست و در هوا سیر میکرد. روزی هنگامی که در حرکت بود به زمین کربلا رسید. باد بساط او را سه دور به هم پیچانید به طوری که سلیمان ترسید سقوط کند پس باد آرام شد و فرش در زمین کربلا فرود آمد.
سلیمان به باد گفت: برای چه (این کار را کردی و) فرود آمدی؟ گفت: در این موضع حسین (علیهالسلام) کشته میشود .
پرسید: حسین کیست؟ باد گفت: حسین فرزندزاده محمد مختار (صلی الله علیه و آله) و فرزند علی حیدر کرار میباشد. سؤال کرد: قاتل او کیست؟ گفت: ملعون اهل آسمانها و زمین، یزید میباشد. سلیمان دست برداشت و یزید را لعن و نفرین نمود و جن و انس آمین گفتند.
پس باد وزید و به بساط سیر خود ادامه داد.(8)
جبرئیل نازل شد و فرمود: ای نوح در این محل حضرت حسین(علیه السلام) فرزندزاده محمد (صلی الله علیه و آله) خاتم انبیاء و فرزند علی (علیه السلام) خاتم اوصیاء کشته میشود.
پرسید: ای جبرئیل قاتل او کیست؟ پاسخ داد: قاتل او ملعون هفت آسمان و زمین میباشد. پس نوح چهار مرتبه او را لعن کرد سپس کشتی سیر نمود تا به جودی رسید و در آنجا مستقر شد.
7- روزی حضرت موسی (علیه السلام) با یوشعه بن نون سیر میکرد چون به زمین کربلا رسید کفش آن جناب پاره و بند آن باز شد و خار به پای او نشست و خون جاری گشت. عرض کرد: خدایا چه گناهی از من سر زد که مبتلا شدم؟
به او وحی شد که در این موضع حسین (علیه السلام) کشته و خون او ریخته میشود و لذا خون تو به موافقت خون وی جاری گردید. عرض کرد: پروردگارا حسین کیست؟ خطاب آمد: او فرزندزاده محمد مصطفی و پسر علی مرتضی است .
پرسید قاتل او کیست؟ گفته شد: او ملعون ماهیان دریا و وحشیان صحرا و پرندگان هواست. موسی علیه السلام دست برداشت و بر یزید لعن و نفرین کرد و یوشع آمین گفت آنگاه به دنبال کار خود روان گشت.(9)
8- روزی که حضرت عیسی (علیه السلام) با حواریون در بیابان سیاحت میکردند گذرشان به کربلا افتاد. شیری غرّان را دیدند که راه را بر ایشان بسته است. حضرت عیسی پیش آمد و فرمود: ای شیر چرا در این جاده نشستهای و نمیگذاری عبور کنیم؟ آن شیر به زبان فصیح گفت: «من راه را برای شما باز نمیکنم تا این که بر یزید کشنده حسین علیه السلام لعن کنید.»
حضرت عیسی فرمود: حسین کیست؟ شیر گفت: او فرزندزاده محمد پیامبر امی و پسر علی ولی خداست .
فرمود: قاتل او کیست؟ گفت: قاتل وی ملعون تمام حیوانات وحشی و گرگان و درندگان خصوصا در روزهای عاشورا است.
پس حضرت عیسی دست برداشت و بر یزید لعن و نفرین کرد و حواریین آمین گفتند. پس شیر از راه دور شد و ایشان گذشتند.(10)
مرحوم مازندرانی حایری ذیل این قضیه مینویسد: حضرت عیسی و حواریون گریستند و بر قاتل آن حضرت لعن کردند. و حضرت عیسی فرمود: یا بنیاسرائیل بر قاتل حسین (علیه السلام) لعن کنید و اگر زمانش را درک کردید از پای ننشینید "همراه او جهاد کنید" چون شهید شدن با او مانند شهادت با انبیاء است. (11)
زیارت کردن سایر انبیاء عظام کربلای مقدسه را بر همین منوال بوده است.
9- ام سلمه (رضی الله عنها) گوید: شبی رسول خدا از نزد ما بیرون رفت و مدتی دراز از چشم ما ناپدید شد پس آشفتهحال و غبارآلود به خانه آمد در حالی که دست شریفش را بسته بود. عرض کردم یا رسول الله چه شده است که شما را پریشان و گردآلود میبینم؟
فرمود: در این زمان به موضعی از عراق که کربلا گویند مرا سیر دادند محل کشته شدن فرزندم حسین و گروهی از فرزندان و اهل بیتم به من نشان داده شد من پیوسته خون ایشان را از آنجا بر میگرفتم و آن خونها در دست من است سپس حضرت دست خود را به طرف من گشود و فرمود: آن را بگیر و حفظ کن .
پس آن را که شبیه خاک سرخ بود گرفتم و در شیشهای نهادم و سر آن را بستم و از آن نگهداری میکردم .
چون حسین (علیه السلام) از مکه به سمت عراق رهسپار شد هر روز و شب آن شیشه را در آورده میبوئیدم و به آن نگاه میکردم و برای مصیبتهای حضرتش میگریستم.
چون روز دهم محرم رسید (همان روزی که در آن روز حضرت شهید شد) آن را در اول روز بیرون آوردم به همان حال بود وقتی در آخر روز آن خاک دیدم، خونی تازه در آن یافتم. پس در خانه خود فریاد کشیدم و گریستم ولکن از ترس این که دشمنان در مدینه صدایم را بشنوند و در شماتت ما شتاب کنند اندوه خود را فرونشاندم و پیوسته آن روز و ساعت را در نظر داشتم تا خبر شهادت آن جناب به مدینه رسید و حقیقت آنچه دیده بودم آشکار گردید.(13)
10- شیخ صدوق رحمة الله به سند معتبر از ابن عباس روایت کرده که گفت: در خدمت امیرالمؤمنین (علیه السلام) بودم هنگامی که به جنگ صفین میرفت چون در نینوا – که در کنار فرات است – منزل کرد با صدای بلند فرمود: ابن عباس آیا این موضع را میشناسی؟ گفتم: نه یا امیرالمؤمنین. فرمود: اگر این موضع را همچون من شناختی از آن گذر نمیکردی تا همانند من گریه کنی.
آن بزرگوار بسیار گریست تا آن که ریش مبارکش تَر شد و اشک بر سینهاش جاری گشت و ما نیز گریان شدیم و حضرت فرمود: آه آه مرا با آل ابی سفیان چکار؟ مرا با آل حرب چه میشود؟ که حزب شیطان و اولیاء کفرند؟ صبر کن یا اباعبدالله که به پدرت رسید از آنها مثل آنچه به تو خواهد رسید. پس آب طلب نمود و وضو گرفت و مقداری نماز خواند. بعد از نماز نیز همان سخنان را میفرمود و میگریست تا این که ساعتی به خواب رفت چون از خواب بیدار شد فرمود: یابن عباس عرض کردم: در خدمتم .
فرمود: آیا خبر دهم به تو آنچه اکنون در خواب دیدم؟عرض کردم: پیوسته دیده شما در استراحت باد و آنچه دیدی خیر است یا امیرالمومنین .
فرمود دیدم گویا مردانی چند از آسمان به زیر آمدند که پرچمهای سفید در دست و شمشیرهای براق و درخشنده حمایل نموده گرد این زمین خطی کشیدند سپس دیدم گویا این درختان خرما شاخههایشان را به زمین میزنند و خون تازه از آنها میچکد و حسین فرزند و پارهی تن و نور دیدهام در میان آن خونها غرق شده و فریاد و استغاثه میکند و کسی به داد او نمیرسد و گویا آن مردان نورانی که از آسمان آمده بودند او را صدا میکردند و میگفتند: «ای آل رسول صبر کنید که شما به دست بدترین مردم کشته میشوید و اینک بهشت مشتاق توست ای ابا عبدالله.»
سپس مرا تعزیت دادند و گفتند: ای اباالحسن بشارت باد تو را که خداوند دیدهات را در روز قیامت به او روشن خواهد نمود پس بیدار شدم .
سوگند به خدایی که جان علی در دست اوست مرا خبر داد پیامبر راستگو حضرت ابوالقاسم( صلی الله علیه و آله) که من این زمین را خواهم دید هنگامی که برای جنگ با اهل بغی میروم و این زمین کرب و بلاست در اینجا دفن میشود حسین با هفده نفر از اولاد من و فاطمه. این زمین در آسمانها معروف است و از آن به عنوان زمین کرب و بلا یاد می کنند چنانکه زمین حرمین (مکه و مدینه) و بیت المقدس را یاد میکنند.
آنگاه به من فرمود: ابن عباس در این حوالی پشکل آهو جستجو کن به خدا دروغ نگویم و به من دروغ نگفتهاند آنها مثل زعفران زرد رنگند.
ابن عباس گوید: تفحص کردم و آنها را گرد هم یافتند پس ندا کردم یا امیرالمؤمنین همانطور که فرموده بودید آنها را یافتم. حضرت فرمود: خدا و رسولش راست گفتند. حضرت برخاست و به سرعت به سوی آنها آمد . آنها را برداشت و بوئید و فرمود: این عینا همان است (که مرا خبر دادهاند) ابن عباس آیا داستان آنها را میدانی ؟
اینها را حضرت عیسی بن مریم بوئیده است! هنگامی که از این صحرا عبور میکرد و حواریین در خدمت او بودند آهوانی را دید که در این موضع جمع شده و میگریند پس حضرت عیسی با حواریین نشستند و مشغول گریه شدند و حواریین سبب نشستن و گریه آن حضرت را نمیدانستند. گفتند: یا روح الله سبب گریه شما چیست؟ حضرت فرمود: آیا میدانید این چه زمینی است ؟گفتند: نه فرمود: این زمینی است که فرزند پیامبر خدا "احمد" (صلی الله علیه و آله) و جگرگوشه طاهره بتول که شبیه مادر من (مریم) است در آن کشته و در اینجا دفن خواهد شد طینتی که از مشک خوشبوتر است زیرا که طینت آن فرزند شهید است طینت انبیاء و اولاد انبیاء این چنین است .
این آهوان با من سخن گفتند که در این زمین به اشتیاق تربت آن فرزند مبارک چرا میکنیم در اینجا از شرّ جانوران و درندگان در امان هستیم.
پس حضرت عیسی دست برد و این پشکلها را برداشت و بوئید و فرمود به خاطر گیاهش چنین خوشبو است. خداوندا اینها را باقی بدار تا پدرش ببوید که موجب تسلی او گردد.
سپس فرمود: این است که تا حال مانده و به سبب طول زمان زرد شده است . و این کشندگان حسین و یاری دهندگان دشمنان او و آنان که او را کمک نکنند برکت مده. پس بسیار گریست و ما نیز با او گریستیم تا آن که از بسیاری گریه به رو در افتاد و مدت زیادی غش کرد. چون بهوش آمد چند پشکل برداشت و در گوشه ردای خود بست و به من دستور داد که قدری از آنها را بردارم و فرمود: ای پسر عباس هرگاه دیدی از این پشکلها خون تازه روان میشود بدان که اباعبدالله در این زمین شهید گشته و دفن شده است. ابن عباس گوید: به خدا من آنها را بیشتر از بعضی واجبات خدای عزوجل محافظت میکردم و آنها را از جیب خود باز نمیکردم .
تا این که در خانه خوابیدم به ناگاه بیدار شدم دیدم از آن خون تازه روان است و جیبم پر از خون شده است. من نشستم و گریه کردم و گفتم: به خدا حسین علیه السلام شهید شده است بخدا سوگند که علی علیه السلام در هیچ سخنی به من دروغ نگفت. و هیچ خبری به من نداد مگر این که واقع شد چون رسول خدا به او چیزهایی خبر میداد که به غیر او نمیفرمود. ترسیدم و سپیدهدم از خانه خارج شدم و دیدم شهر مدینه را غباری چون ابر نازک فرا گرفته که یکدیگر را نمیتوان دید. سپس آفتاب برآمد گویا منکسف است و گویا بر دیوارهای مدینه خون تازه ریختهاند. پس (به خانه برگشتم) نشستم و گریستم .
بخدا حضرت حسین علیه السلام شهید شده است. و صدایی از گوشه خانه شنیدم که میگفت:
ای آل پیغمبر صبر کنید که فرزند زهرای بتول کشته شد و روح الامین با گریه و ناله و فغان نازل گردید.
با صدای بلند گریست و من هم گریه کردم و آن تاریخ را یادداشت نمودم روز عاشورا بود چون خبر به مدینه رسید معلوم شد در همان روز آن حضرت شهید شده است .
این خبر را به کسانی که همراه آن حضرت بودند گفتم آنها گفتند: بخدا سوگند که ما نیز صدای آن نوحهگر را در جبهه شنیدیم و ندانستیم که چه کسی بود و به نظر ما حضرت خضر علیه السلام بود.(14)
11- به سند معتبر از هرثمه بن ابی مسلم روایت شده که گفت: در خدمت امیرالمؤمنین علیه السلام به جنگ صفین رفتیم هنگام مراجعت در زمین کربلا فرود آمدند و نماز صبح را در آنجا خواندند. پس مشتی از آن خاک را برداشته بوئیدند و فرمودند: خوشا بحال تو ای خاک گروهی از تو محشور میشوند که بدون حساب وارد بهشت خواهند شد. هرثمه پس از مراجعت به خانه به همسرش - که از شیعیان علی علیه السلام بود- جریان را گفت.
زوجهاش گفت ای مرد امیرالمؤمنین جز حق نمیگوید. چون امام حسین به جانب عراق آمد هرثمه گوید من در لشگر عبیدالله بن زیاد بودم هنگامی که زمین کربلا را دیدم به یاد سخنان علی علیه السلام افتادم بر شتر خود سوار شدم و به نزد حسین علیه السلام آمده سلام کردم و آنچه از پدرش در این منزل شنیده بودم به عرض رسانیدم.
حضرت فرمودند: آیا تو با مائی یا بر علیه ما میباشی؟ گفتم: نه با توام و نه بر علیه تو. دخترانی چند در کوفه گذاشتهام که از عبیدالله بن زیاد بر آنها میترسم. آن حضرت فرمودند: برو به مکانی که کشته شدن ما را نبینی و صدای – دادخواهی- ما را نشنوی سوگند به خدائی که جان حسین در دست اوست هر کس استغاثه ما را بشنود و ما را یاری نکند خداوند او را با صورت در آتش جهنم میافکند.
امام حسین(علیه السلام) چگونه یزید را رسوا میکند؟
غـیـر از نـقـش یـادآورى در زنـده مـانـدن حـق و رسـوایـى بـاطـل، بـراى خـنـثـى کـردن نـقـشـههـاى پـیـروان بـاطـل، بـایـد تـوطئهها را افشا کرد و به تبیین جنایات پرداخت، تا آنچه اتّفاق افتاده، در پـس پـرده کـتـمـان بـاقـى نـمـانـد. افشاگرى همیشه در روشن ساختن اذهان نسبت به واقعیّات و بـسـیـج مـردم علیه باطل، کار ساز بوده است. در انقلاب اسلامى ایران، نطقى که امام خمینى (قدس سره) علیه قرارداد کاپیتولاسیون داشت و به تبعید شدنش انجامید، یکى از این نمونهها بـود، یـا افـشـاگـریهـاى "دانـشـجـویـان مـسـلمـان پـیـرو خـط امـام" پـس از اشـغـال لانه جاسوسى آمریکا، پرده از دخالتهاى مستمرّ و توطئهگرانه آمریکا در امور داخلى ایـران بـرداشـت، یا تجمّع جانبازان شیمیایى و ارائه اسناد استفاده دشمن از سلاحهاى شیمیایى در جنگ علیه ایران، رسوایى بزرگى براى عاملان این جنایات داشت .
در حـادثـه کـربـلا، یـکـى از رسـالتهـاى بـازمـانـدگان حادثه، افشاگرى علیه دشمن بود و ضـربـه زدن به رژیم اموى، از طریق تبیین آنچه در کربلا گذشت.
شاید یکى از دلایلى هم کـه سـبب شد امام حسین (علیه السلام) در حرکت خویش از مدینه به مکّه و سپس به کربلا، زنان و کودکان را هم به همراه آورد، آن بود که اینان در دوران اسارت، به عنوان شاهدان صحنه جنایت و مظلومیّت اهل بیت، دیدههاى خود را براى مردم بازگو کنند تا آن وقایع در پشت پرده ابهام نماند.
نـقـش امـام سـجاد(علیه السلام) و حضرت زینب (سلام الله علیها) در این میان حائز اهمیت بود. حضرت زین العابدین (علیه السلام) پس از به خاکسپارى پیکر امام حسین (علیه السلام) و شهداى کربلا، روى قبر پدر شهیدش نوشت: اینجا قـبـر حسین بن على است، آن که او را تشنه و غریب کشتند؛ هذا قبر الحسینِ بن علىّ بن ابى طالب، الذى قـَتـَلوُه عـَطـْشانا غَریبا. (1) حضرت مىتوانست اوصاف دیگرى براى سیدالشـهـداء بـیان کند، اما تاکید بر این که او را آنگونه به شهادت رساندند، نوعى افشاگرى است. در خطبهاى هم که در کوفه ایراد نمود، فرمود:
«اَنَا ابنُ مَنْ قُتِلَ صَبْرا و کفى بذلک فَخرا» (2) ؛ مـن پـسـر کـسـى هـسـتـم کـه بـه (قـتـل صـبـر) کـشـته شد و همین برایم به عنوان افتخار، بس است. (3)
در صورتى که مىتوانست در معرفى خود و بیان افتخاراتش، اوصاف دیگرى را برشمارد.
در همان نطق که در کوفه داشت، در حضور انبوه مردم فرمود:
«اى مردم، هر کس مرا مىشناسد که شناخته است. هر کس مرا نمىشناسد، من على بن الحسین هستم، پـسـر آن کـس که حـرمـتـش را زیـر پا نهادند و نعمت را از او سلب کردند، مالش را به غارت بردند، خـانـوداهاش را بـه اسـارت گـرفـتـند، من پسر کسى هستم که بى گناه، او را کنار شطّ فرات سر بریدند.» (4)
امام در معرفى خود، بیش از آن که به خود و اوصاف خود بپردازد، به معرّفى پدر شهیدش و یاد جنایتهایى کـه در مـورد عترت پیامبر شده است اشاره کرد و این افشاگرى بر ضدّ ابن زیاد و حکومت یزید بود.
در خـطـابـه پـر شـور و افـشاگرانه و بیدارگر خویش در کاخ یزید و در حضور آن همه جمعیّت و دولتمردان سلطه یزید و مهمانانش، پرده کتمان را کنار زد و در آن سخنرانى «انا ابن مکّة و منا، انـا ابـن زمـزم والصـفـا...»(5) اوصـاف و فـضـایـل پـدرش، جـدّش عـلى بـن ابـى طـالب، جـدّش رسول خدا، و همه خدمات و فضیلتهاى دودمان خود را برشمرد، تا آنجا که صداى ضجّه و گریه هـمـه بـلنـد شد و یزید براى جلوگیرى از رسوایى بیشتر و بیم بروز فتنه و آشوبى که در اثـر نـطـق امـام، مـمـکـن بود پیش آید، به مؤذّن گفت اذان بگوید تا شاید فضاى جلسه عوض شـود. امـام سجّاد، از فـرازهـاى اذان هـم در معرّفى خـود و رسـوا سـاختن یـزیـد استفـاده کرد. (6)
ایـن وضـعـیّت را یزید نیز پیشبینى مىکرد. وقتى امام سجاد(علیه السلام) درخواست کرد که بر فراز منبر رود و او مخالفت کرد، اطرافیان گفتند که این جوان بیمار و اسیر در حضور امیر، نمىتواند سـخـن بـگـویـد، بگذار حرف بزند، ولى یزید باز هم مخالف بود و مىگفت: اگر او به منبر رود، جز با رسوا ساختن من و آلِ ابوسفیان پایین نخواهد آمد! (7)
امام سجاد(علیه السلام) با آن که در طول سفر اسارت، یک کلمه هم با کسى از ماموران همراه، سخن نگفت، چون خباثت آنان را مىشناخت، ولى هر جا براى بیان حقایق و رسواگرى دشمن زمینه و مجالى مىیـافـت بـه روشـنـگـرى مـىپـرداخت. در بدو ورود به شام، پیرمردى که تحت تبلیغات حکومت یزید نسبت به اسرا بدبین بود، به آن حضرت دشنام داد و گفت:
«خدا را شکر که شماها را کشت و امیر را بر شما مسلّط ساخت.»
حـضرت ذهن او را روشن کرد و از او سؤال کرد که آیا آیه «مودتِ ذوى القربى» و «آیه تطهیر» را خـوانـده اسـت؟ او جـواب داد: آرى، فـرمـود: مـا هـمان ذوى القربى هستیم. همان خاندانیم که آیه تطهیر درباره ما نازل شده است. پیرمرد لرزید و شرمنده شد و خود را به پاى امام افکند و اشک ریزان مىگفت: "برائت مىجویم از کسانى که شما را کشتند..."(8)
هـنگام ورود به مدینه نیز، وقتى همه جمع شدند تا از زبان این گزارشگر امین و صادق، آنچه را بر عترت پیامبر گذشته است بشنوند، امام سجاد(علیه السلام) پس از حمد و ثناى الهى فرمود:
«اى مـردم! خـداونـد مـا را بـا مـصـیـبتهاى بزرگى آزمود و رخنهاى بزرگ در اسلام پیش آمد. ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) و عترت او را کشتند، زنان و دخترانش را به اسارت بردند، سر مطهّر او را بر فـراز نـیـزه شـهـر بـه شـهـر گـردانـدنـد، و هـیـچ لطـمـه و داغـى بـزرگتر از ایـن نـیـسـت.» (9)
سخنرانىهاى حضرت زینب و حضرت ام کلثوم(علیهماالسلام) نیز از همین محتوا و جهتگیرى برخوردار بود. بیان مظلومیّتهاى اهل بیت، به ویژه آنچه در کربلا اتفاق افتاده است، پیوسته موجب خشم و نارضایى سـتـمـگـران اموى و عباسى و مورد تاکید پیشوایان شیعه بود، چرا که نقش تبیینى و افشاگرى داشـت. عـزاداریهـاى شـیـعـه نـیز در طول تاریخ که به دستور امامان و بزرگان دین انجام مىگـرفـت، از هـمـیـن مـاهـیـّت نیز برخوردار بود.
امام خمینى(ره) در جملات بسیارى به این بُعد سوگواریها نیز اشاره مىفرمود؛ از جمله:
«... این مجالس روضه، این مجالس عزاى سیدالشهدا و آن تبلیغات بر ضدّ ظلم، این تبلیغ بر ضدّ طاغوت است، بیانِ ظلمى است که به مظلوم شده تا آخر باید باشد.» (10)
پینوشتها:
1- حیاة الامام زین العابدین(علیه السلام)، ص 166.
2- مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص 115.
3- براى آشنایى با (قتل صبر)، ر.ک: (فرهنگ عاشورا)، ص 353.
4- حیاة الامام زین العابدین(علیه السلام)، ص 168.
5- همان، ص 175.
6- مقتل الحسین، خوارزمى، ج 2، ص 242.
7- حیاة الامام زین العابدین (علیه السلام)، ص 175.
8- حیاة الامام زین العابدین (علیه السلام)، ص 173.
9- همان، ص 183.
10- صحیفه نور، ج 9، ص 201.
برگرفته از کتاب پیامهای عاشورا، جواد محدثی .
عالم برزخ؛ سوگواری بر حسین(ع)
خروج روح از بدن، مرحلهء سهمگین و گردنهء هراس انگیز و عذاب دردناکی است.
امیرالمؤمنین (ع) در این مورد می فرماید: برای مرگ دشواری هایی است که هراس انگیزتر از آن است که بتوان در قالب الفاظ و کلمات ریخته و یا اندیشه های مردم دنیا بتواند آنها را دریابد. سوگواری برحسین(ع) نجات بخش انسان ها از این مرحلهء هراس انگیز و از این دشواری هاست. {بحارالانوار،ج77،ص438 و ج82،ص155}
امام صادق(ع) به یکی از شیعیان فرمود: تو از مردم عراق هستی، آیا به زیارت مرقد پیشوای شهیدان مشرف می شوی؟
گفت: نه! چرا که دشمنان در آنجا زیاد هستند و خوف آن دارم که مراتب عمیق ایمان و اخلاص مرا به خاندان رسالت و پیشوای آزادی، به حکومت استبدادی گزارش دهند و برایم حادثه آفرینی نمایند.
فرمود: آیا ستمی که بر او رفت، به یاد نمی آوری؟
گفت: چرا!
فرمود: آیا پس از ذکر مصیبت او، بر او سوگواری نمی کنی؟
گفت: چرا به خدای سوگند قطرات اشک هم نثارش می کنم، به گونه ای که خاندان و نزدیکانم، اثر سوگواری و اندوه جانکاه و بی میلی غذا را نیز در من مشاهده می کنند.
شعارهاى امام حسین(علیهالسلام)
از مدینه تا کربلا
برخى از کلمات حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) چه در فاصله مدینه تا کربلا و چه در روز عاشورا، داراى پیامهاى مؤثر و دیدگاههاى الهامبخش براى جهاد و کرامت است. این سخنان یا در ضمن خطبهها آمده است، یا رجزها و اشعار آن حضرت، و حالت شعارى به خود گرفته است. مىتوان هدف حسینى و اندیشهها و روحیههاى عاشورایى را از آنها دریافت و آن فرازهاى فروزان را شعارهاى نهضت عاشورا دانست. برخى از این شعارها چنین است:
1- "على الاسلام السلام، اذ بلیت الامة براع مثل یزید" (1)؛ این را در پاسخ مروان در مدینه فرمود، که از آن حضرت مىخواست تا با یزید بیعت کند.
2- "و الله لو لم یکن ملجا و لا ماوى لما بایعت یزید بن معاویة" (2)؛ در پاسخ برادرش محمد حنفیّه فرمود.
3- "انى لا ارى الموت الا سعادة و الحیاة مع الظالمین الا برما" (3)؛ خطاب به یارانش در کربلا .
4- "الناس عبید الدنیا و الدین لعق على السنتهم یحوطونه مادرت معایشهم فاذا محصوا بالبلاء قل الدیانون" (4)؛ در مسیر رفتن به کربلا در منزلگاه ذى حسم.
5- "الا ترون ان الحق لا یعمل به و ان الباطل لا یتناهى عنه؟ فلیرغب المؤمن فی لقاء ربه محقا" (5)؛ در کربلا خطاب به اصحاب خویش فرمود.
6- "خط الموت على ولد آدم مخط القلادة على جید الفتاة" (6)؛ از سخنرانى امام حسین (علیهالسلام) در مکه پیش از خروج به سوى کوفه، در میان جمعى از خانواده، یاران و شیعیان خویش.
7- "من راى سلطانا جائرا مستحلا لحرام الله، ناکثا عهده مخالفا لسنة رسول الله یعملفى عبادالله بالاثم و العدوان فلم یغیر علیه بفعل ولا قول کان حقا على الله ان یدخله مدخله" (7)؛ در منزلگاه بیضه، در مسیر کوفه، خطاب به سپاه حرّ.
8- "ما الامام، الا العامل بالکتاب و الآخذ بالقسط و الدائن بالحق و الحابس نفسه على ذات الله" (8)؛ امام این صفات امام راستین را در پاسخ به دعوتنامههاى کوفیان نوشت و توسط مسلم بن عقیل به کوفه فرستاد.
9- "سامضى و ما بالموت عار على الفتى اذا ما نوى حقا و جاهد مسلما" (9)؛ شعر از دیگرى است، امّا امام حسین علیه السلام آن را در پاسخ به تهدیدهاى حرّ، در مسیر کوفه خواند.
10- "رضى الله رضانا اهل البیت، نصبر على بلائه و یوفینا اجر الصابرین" (10)؛ در خطبهایی که هنگام خروج از مکه ایراد نمود، خطاب به اصحاب و یاران فرمود.
11- در آستانه خروج (11) از مکه به سوى کوفه فرمود و راه خونین و آمیخته به شهادت را ترسیم فرمود.
12- "انما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى" (12)؛ در وصیتنامه سیدالشهدا(علیه السلام) به برادرش محمد حنفیه آمده است که قبل از خروج به سوى مدینه نوشت.
13- "لا اعطیکم بیدى اعطاء الذلیل و لا اقر اقرار العبید [لا افر فرار العبید]" (13)؛ در سخنرانى صبح عاشورا، خطاب به نیروهاى دشمن فرمود، که خواستار تسلیم شدن آن حضرت بودند.
14- "هیهات منا الذلة، یابى الله ذلک لنا و رسوله والمؤمنون..." (14)؛ (در خطاب به سپاه دشمن فرمود، پس از آن که خود را سر دو راهى ذلت و شهادت محیر دید.)
15- "فهل هو الا الموت؟ فمرحبا به" (15)؛ (در پاسخ عمر سعد، که نامهاى به آن حضرت فرستاد و خواستار تسلیم شدن بود).
16- "صبرا بنى الکرام، فما الموت الا قنطرة تعبربکم عن البؤس و الضراء الى الجنان الواسعة و النعیم الدائمة" (16)؛ (خطاب به یاران فداکار خویش در صبح عاشورا، پس از آن که تعدادى از اصحابش شهید شدند).
(که روز عاشورا هنگام پیکار با (17) سپاه دشمن به عنوان رجز حماسى مىخواند و شهادت را بر ننگ تسلیم، ترجیح مىداد).
18- "موت فى عز خیر من حیاة فی ذل" (18)؛ که مرگ سرخ، به از زندگى ننگین است.
19- "ان لم یکن لکم دین و کنتم لا تخافون المعاد فکونوا احرارا فى دنیاکم" (19)؛ (در آخرین لحظات پیش از شهادت، وقتى شنید سپاه کوفه به طرف خیمههاى حرم او حمله کردهاند،خطاب به پیروان ابوسفیان چنان فرمود).
20- "هل من ناصر ینصر ذریته الاطهار؟ " (20)، "هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله؟ " (21)؛ (وقتى سیدالشهدا(علیه السلام) این نصرتخواهى و استغاثه را بر زبان آورد که همه یاران و بستگانش شهید شده بودند).
از مجموعه این جملات نورانى و حماسى که شعارهاى امام حسین (علیه السلام) در نهضتش به شمار مىآید، تاکید آن امام، بر مفاهیم و ارزشهاى زیر به دست مىآید: نابودى اسلام در شرایط سلطه یزیدى، حرمت بیعت با کسى چون یزید، شرافت مرگ سرخ بر زندگى ذلت بار، اندک بودن انسانهاى راستین در صحنه امتحان، لزوم شهادتطلبى در عصر حاکمیت باطل، زینت بودن شهادت براى انسان، تکلیف مبارزه با سلطه جور و طغیان، اوصاف پیشواى حق، تسلیم و رضا در برابر خواسته خداوند، همراهى شهادتطلبان در مبارزات حقجویانه، حرمت ذلتپذیرى براى آزادگان و فرزانگان مؤمن، پل بودن مرگ براى عبور به بهشت برین، آزادگى و جوانمردى، یارى خواهى از همه و همیشه در راه احقاق حق و ...
بقا و جاودانگى عاشورا، در سایه همین تعلیمات و آرمانهاست که در کلام آن حضرت جلوهگر است و نهضتهاى ضد ستم و ضد استبداد، همواره از این پیامها و درونمایهها الهام گرفتهاند.
درس آزادى به دنیا داد رفتار حسین بذر همت در جهان افشاند، افکار حسین
گر ندارى دین به عالم، لااقل آزاده باش این کلام نغز مىباشد ز گفتار حسین
مرگ با عزت ز عیش در مذلت بهتر است نغمهاى مىباشد از لعل درّ بار حسین(22)
پینوشتها:
1- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 284.
2- بحارالانوار، ج 44، ص 329/ اعیان الشیعه، ج 1، ص 588.
3- بحارالانوار، ج 44، ص 381.
4- تحف العقول(چاپ جامعه مدرسین)، ص 245، بحارالانوار، ج 75، ص 117.
5- مناقب،ابن شهر آشوب، ج 4، ص 68.
6- لهوف، ص 53، بحارالانوار، ج 44، ص 366.
7- وقعة الطف،ص 172، موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 361.
8- بحارالانوار، ج 44، ص 334.
9- همان، ص 378.
10- همان، ص 366، اعیان الشیعه، ج 1، ص 539.
11- همان.
12- مناقب، ابن شهر آشوب، ج 4، ص 89 .
13- مقتل الحسین، مقرم، ص 280.
14- نفس المهموم، ص 131، مقتل خوارزمى، ج 2، ص 7.
15- موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 382.
16- نفس المهموم، ص 135، معانى الاخبار، ص 288.
17- مناقب، ابن شهر آشوب، ج 1، ص 68.
18- بحارالانوار، ج 44، ص 192.
19- همان، ج 45، ص 51.
20- ذریعة النجاة، ص 129.
21- بحار الانوار، ج 45، ص 46.
22- حسین پیشواى انسانها، ص70(شعر از فضل الله صلواتى).
به نقل از سایت ویژه امام سجاد (علیه السلام) ؛ محدث عظیم و سالک وارسته مرحوم مجلسی اول میفرماید: « در اوایل جوانی مایل بودم نماز شب بخوانم اما نماز قضا بر عهدهام بود و به همین دلیل احتیاط میکردم و نمیخواندم. خدمت شیخ بهائی رحمه الله عرض نمودم، فرمود: « نماز قضا بخوان.» اما من با خود می گفتم نماز شب خصوصیات خاص خود را دارد و با نمازهای واجب فرق میکند. یک شب بالای پشت بام خانه ام در خواب و بیداری بودم که امام زمان علیه السلام را در بازار خربزه فروشان اصفهان در کنار مسجد جامع دیدم. با شوق و شعف نزد او رفتم و سوالاتی کردم از جمله خواندن نماز شب. فرمود:« بخوان!»
عرض کردم:« یا بن رسول الله، همیشه دستم به شما نمیرسد! کتابی به من بدهید که به آن عمل کنم.»
فرمود:« برو از آقا محمد تاج کتاب بگیر!» در خواب گویا او را میشناختم؛ رفتم کتاب را از او گرفتم و مشغول خواندن بودم و میگریستم که از خواب بیدار شدم.
از ذهنم گذشت که شاید محمد تاج همان شیخ بهائی است و منظور امام از تاج، این است که شیخ بهایی ریاست شریعت را در آن دوره به عهده دارد.
نماز صبح را خواندم و خدمت ایشان رفتم. دیدم شیخ با سید گلپایگانی مشغول مقابله ی صحیفه سجادیه است.
ماجرا را برایش نقل کردم. فرمود:« انشاءالله به چیزی که می خواهی میرسی.»
بعد ناگهان یاد جایی که امام را در آن ملاقات کرده بودم، افتادم و به کنار مسجد جامع رفتم. در آنجا آقا حسن تاج را دیدم که از آشنایان قدیم بود. مرا که دید گفت:« ملا محمد تقی! من از دست طلبه ها به تنگ آمدهام. کتاب را از من میگیرند و پس نمیدهند. بیا برویم خانه یک سری کتب به تو بدهم.» مرا به خانهاش برد، در اتاقی را باز کرد و گفت:« هر کتابی را که میخواهی بردار!»
کتابی را برداشتم؛ ناگهان دیدم همان کتابی است که دیشب در خواب دیده بودم. « صحیفه سجادیه » بود. به گریه افتادم. برخاستم و بیرون آمدم.
گفت:« باز هم بردار!»
گفتم:« همین بس است.»
پس شروع نمودم به تصحیح و مقابله و آموختن صحیفه سجادیه به مردم. و چنان شد که از برکت این کتاب، بسیاری از اهل اصفهان مستجاب الدعوه شدند.
مرحوم مجلسی دوم میفرماید:« مجلسی اول چهل سال از عمر خود را صرف ترویج صحیفه کرد و انتشار این کتاب توسط او باعث شد که اکنون خانهای نیست که صحیفه در آن نباشد. این حکایت بزرگ باعث شد بر صحیفه شرح فارسی بنویسم که عوام و خواص از آن بهرهمند شوند.»
منابع:
امام شناسی، ج 15، ص 49و 50
بحارالانوار، ج 110، ص 51 به بعد
آسمان خون می گرید!
ام فضل دختر حارث می گوید: شبی در عالم رؤیا دیدم تکه ای از گوشت بدن رسول اکرم(ص) جدا شد و در کنارم قرار گرفت. بسیار نگران شدم و به محضر پیامبر گرامی اسلام (ص) آمدم و کیفیت خواب خود را برای آن حضرت بیان داشتم. حضرت فرمود: این خواب خیر است زیرا از فاطمه پسری بدنیا می آید. آنگاه حسین(ع) متولد شد که دامن من جهت پرستاری و شیردادن از او بود. روزی بر پیغمبر(ص) داخل شدم، دیدم حضرت با چشمانی پر از اشک به من فرمود: جبرئیل به من خبر داد که امــّت من فرزندم حسین(ع) را به شهادت می رسانند و سپس خاک سرخ رنگی از تربت سید الشهداء به من داد. (بحار،ج44،ص239)
اساساً تولد هر مولودی باعث خوشحالی و شادمانی برای پدر و مادر و دودمان آن فرزند است ولیکن آغاز گریه بر سید الشهداء از بدو تولد اوست. هنگامیکه جبرئیل حامل پیام تبریک از جانب خداوند سبحان به رسولش می باشد. وقتی نگاهش به حسین(ع) افتاد گریه کرد بگونه ای که پیامبر و ملائکه و فرشتگان الهی گریستند. پیامبر فرمود: به من تبریک می گویی و گریه می کنی؟ جبرئیل پاسخ داد: ای محمد! خداوند در حق این مولود تو را اجر دهد، او را شهید می کنند کسانیکه از بدترین و شقی ترین امت شمایند. آنگاه پیامبر وارد بر دخت گرامی اش فاطمه (س) شد و خبر سلام و تبریک الهی را به فاطمه رساند بدنبال آن گریه کرد. فاطمه زهرا(س) ماجرای شهادت مولودش را مطلع شد ، صیحه و فریاد زد. (معالی الســّبطین،ج1،ص65)
آری، حسین(ع) (این نام مقدّس) را به شمشیر کشتند، اینجاست که آسمان خون می گرید و ناله می زند.
صدای پای کاروانیان است می شنوی ؟
مظلومان آل ابراهیم را میگویم آمدند...
آسمان آبی بود و زمین مدینه از هرم سوزان خورشید تفتیده، و اینجا محله بنی هاشم .
حسینم! برادر! شنیده ام که قصد سفر داری، منم ، محمد، زاده حنفیه
ای سوار سرگران، کم کن شتاب جان من لختی سبکتر زن رکاب
جان برادر تو بهترین و عزیزترینی و من در پند تو سزاوارترین.
یگانه هستی! قدری درنگ کن! راه سخت است و نا هموار، و اهریمنان در کمین نشسته اند، مبادا فریب اهل عراق، ستون خیمه علویان را واژگون سازد ؟
جان جانان! چون دل به راه سپرده ای؛ لااقل از راهی سفر کن که عبد الله زبیر بدان سو رفت، تا گرفتار گرگان بنی امیه نگردی .
و حسین، زاده فاطمه در پاسخ می گوید : برادرم محمد؛ به سوی مکه می روم و از سرزمین حرام به سوی دل روانه خواهم شد .
نیایم "رسول گرامی اسلام" را در رویایی راستین دیدم که می فرمود: حسین به سوی خدا بشتاب ، خدای بزرگ چهره لاله گون تو را می خواهد ، در حالی که خاندانت در دست همراهیان ابلیس گرفتارند ، دست هایشان بسته و در روی شتران بدون کجاوه به این سو و آن سو رهسپار .
و اکنون روز یکشنبه 28 رجب المرجب سال 60 هجری قمری است و امام علیه السلام راهی مکه می شود.
زمین خشک و سوزان و بیابان از فرط تشنگی تلظی می کند قافله در حرکت است ، امیر کاروان بی امان، چون شیری غران به گرد کاروان می نگرد .
پنج روز کاروان در سینه تفتیده بیابان و صحرایی سوزان .
از یک سو "ذو الحلیفه" و مردان و احرامیان و از سوی دیگر دزدان و حرامیان از آل ابی سفیان .
و اینک شب جمعه سوم شعبان المعظم سال شصت هجری قمری امام علیه السلام و همراهیان با جسمانی خسته و بی امان به بیت الله الحرام می رسند و چهار ماه و شش روز در مکه مکرمه ؛ مَحرم حرم می گردند .
مردمان در این ایام به زیارت امام می آیند ، عبد الله ابن مطیع عدوی به حضرتش عرض می کند فدایت گردم کوفه سرزمین بد یمنی است مبادا به آن سو رهسپری .
نیایم "رسول گرامی اسلام" را در رویایی راستین دیدم که می فرمود: حسین به سوی خدا بشتاب ، خدای بزرگ چهره لاله گون تو را می خواهد ، در حالی که خاندانت در دست همراهیان ابلیس گرفتارند ، دست هایشان بسته و در روی شتران بدون کجاوه به این سو و آن سو رهسپار .
کوفیان بودند که خون بابت را بر زمین جاری کردند و پشت برادرت را خالی ساخته و به آن آقای بنی هاشم نیرنگ روا داشتند .
مولای من در حرم بمان بدرستیکه تو آقای عرب هستی و در تمام حجاز هماوردی برای تو نیست ، بخدا قسم اگر از میان ما بروی بنده دستان امویان خواهیم شد .
امروز روز ترویه است آقای خوبان و سرورجوانان بهشت در صحرای عرفات بر فراز جبل الرحمه با خدای بزرگ نجوا می کند : « اللهم انی ارغب الیک و اشهد بالربوبیته لک مقراً بانک ربی » خدایا من مشتاق توام و گواهی می دهم به پرودگاریت و اقرار می کنم که تو پروردگار منی .
روز ترویه ،وادی عرفات و حسین تنها با «خدای حسین» معبود من بنده ات در آستان تست و از فرط عشق گویا که در فناء تو فانی گشته است .
و بدینسان وعده الهی نزدیک می شود زاده اسماعیل به مذبح می رسد .
آی کاروانیان این جا کجاست ؟
عطش و آتش بردل غربت طعنه می زند و سنگ ریزه های سوزان کویر بر دلتنگی و خستگی کاروان نیشتر و بدنهای مالامال از تشنگی و گرسنگی آنان را می آزارد.
خورشید غروب دوم محرم ، به آرامی خود را در سینه افق جای می دهد ، سکوت بر کاروان سایه افکنده باز صدایی دوباره می پرسد اینجا کجاست ؟
پاسخی خسته می آید: اینجا ساحل فرات است.
نام دیگرش چیست ؟
مولای من نینوا ، غاضریه ، شفیه.
نه؛ نه؛ نام دیگری هم دارد؟
فریادی در سینه خفته به پاسخ می نشیند آقای من اینجا کربلاست.
آری حسین به کربلا می رسد ودل کویر را در تب و تاب می اندازد . آسمان نیز چهره در هم کشیده است .
زمین بغض خود را فرو می برد و فرات بی صدا به گریه می نشیند .
سیاهی شب با سپیده صبح در می آمیزد صدای چکاوکان مرگ به گوش می رسد.
ای سیاهی کیستی که راه را بر ما بسته ای ؟
منم حر پسر یزید ریاحی.
آقا!! از جانب عبید گماشته ام ، راه کوفه بر شما بسته است .
چند روزی بدین منوال گذشت، سپاهیان ایمان ، همراه با سپاه کفر رو به سوی یک خدا داشتند ، در صدر دو سپاه یک پیشوا به امامت می ایستاد و آن حسین زهرا بود.
اما ابلیس را نماینده ای بود در کوفه که سرشت او با قساوت و خونخوارگی پیمان بسته بود ،همو نامه ای به سوی حر گسیل داشت که : راه را بر حسین سد نما و آنان را به سوی دشت سوزان کربلا روانه و آب را بر آنان ببند و عرصه را بر آنان تنگ ساز .
یگانه هستی! قدری درنگ کن! راه سخت است و نا هموار، و اهریمنان در کمین نشسته اند، مبادا فریب اهل عراق، ستون خیمه علویان را واژگون سازد ؟
حال کاروانیان به کربلا رسیدند حضرتش فرمود«اللهم انی اعوذ بک من الکرب و البلاء »
بـــــار بگشـــــایید اینجـــــــا کربلاست
آب و خاکـــش با دل و جان آشنــاست
السّــــــــــلام ای سرزمین کـــربــــــلا
السّــــــــــلام ای منــزل و مـــأوای مـا
السّــــــــــلام ای وادی دلجوی عشق
وه چه خوش می آید اینجا بوی عشق
السّــــــــــلام ای خیمه گاه خواهـــرم
قتلگـــــــاه جــــانگـــــــــداز اکبــــــــرم
کــــــــــــربلا گــــــهواره اصغر تـــــویی
مقتـــــــل عباس نـــــــــام آور تــــویی
آمـــــــــــدم آغــــوش خود را بــــاز کن
بستــــــــــر مـــهمان خود را ســاز کن...
قافله شهادت در دل غاضریه خیمه می زند امام می فرماید : بخدا قسم اینجا شهادتگاه ماست کودکان ما را در این وادی به اسارت می برند و جگر گوشه هایمان در این وادی به خاک و خون می غلتند .
نفیر مرگ با آمدن پسر سعد بن ابی وقاص به صدا در می آید .
قاصد نفرت و غیض به سوی امام می آید چرا به عراق آمده اید؟
امام در پاسخ می فرماید عراقیان خود مرا با نگاشتن نامه خوانده اند اکنون اگر از آمدن من کراهت دارید به حجاز باز می گردم ، "عمر" نامه ای به ابن زیاد نوشت و ماجرا را گزارش کرد ، آن کور دل دنیا و آخرت در پاسخ گفت:حال که چنگالهای ما به سوی او نشانه رفته است امید بازگشت به حجاز دارد؟
دیگر راهی برای او نمانده است .
صدای نفیر بلند و بلند تر می شود .
و ناگهان هاتفی از آسمان بانگ بر می آورد: قتل الحسین بکربلا عطشاناً ....
تبیان
سوگواری حسین(ع)؛ زلزلهء رستاخیز
مرحله سهمگینی است روز رستاخیز ، چرا که زلزلهء رستاخیز حادثه ای سهمگین است.
این روز سهمگین با مواضع متعدد، ایستگاههای مختلف، شرایط گوناگون و سختی های بسیارش، سر راه انسان هاست و هر نام از نام های متعدد آن نیز، نمایشگر شرایط مختلف و وضعیت گوناگون آن روز است.
روز رستاخیز، به دلیلی قیامت است و به دلیلی پوشاننده. به دلیلی ساعت نام گرفته و به دلیل دیگری زلزلهء شدید. به دلیلی روز برحق است و به دلیل دیگری کوبنده. به دلیلی روز جدایی است و به دلیل دیگری روز کیفر و پاداش. به دلیلی روز هراس بزرگ است و به دلیل دیگری روز ارائه و عرضه بزرگ کارها. به دلیلی روز طامــّه کبری است و به دلیل دیگری روز حادثه بزرگ. به دلیلی روز بانگ سهمگین است ،به دلیل دیگر روز فرار. به دلیلی روز گریه است و به دلیل دیگری روز فریاد و فراخواندن یکدیگر. به دلیلی روز آشکار شدن غبن و زیان دیدگی هاست و به دلیل دیگری روز آزقة است.
به دلیلی روزی است که مردم همانند پروانه های پراکنده شده اند و دوست پرمهر از سرنوشت دوست خود نمی پرسد و نجات از هر موضع و توقفگاهی در گروه کارهای شایسته و صفات پسندیده و ارزش های اخلاقی و تلاش خستگی ناپذیر و بذل جان و مال در راه خدا و عبادت و شب زنده داری و زهد و پارسایی و ترک آسایش و راحتی است. که فرد و جامعه در دوران حیات خود کسب نموده باشند؛ و شگفتا که گریهء خالصانه و هدفدار برحسین(ع) در بردارندهء پاداش همه این ارزش ها و ویژگی ها و کارهای پسندیده است.
عالم برزخ؛ سوگواری بر حسین(ع)
خروج روح از بدن، مرحلهء سهمگین و گردنهء هراس انگیز و عذاب دردناکی است.
امیرالمؤمنین (ع) در این مورد می فرماید: برای مرگ دشواری هایی است که هراس انگیزتر از آن است که بتوان در قالب الفاظ و کلمات ریخته و یا اندیشه های مردم دنیا بتواند آنها را دریابد. سوگواری برحسین(ع) نجات بخش انسان ها از این مرحلهء هراس انگیز و از این دشواری هاست. {بحارالانوار،ج77،ص438 و ج82،ص155}
امام صادق(ع) به یکی از شیعیان فرمود: تو از مردم عراق هستی، آیا به زیارت مرقد پیشوای شهیدان مشرف می شوی؟
گفت: نه! چرا که دشمنان در آنجا زیاد هستند و خوف آن دارم که مراتب عمیق ایمان و اخلاص مرا به خاندان رسالت و پیشوای آزادی، به حکومت استبدادی گزارش دهند و برایم حادثه آفرینی نمایند.
فرمود: آیا ستمی که بر او رفت، به یاد نمی آوری؟
گفت: چرا!
فرمود: آیا پس از ذکر مصیبت او، بر او سوگواری نمی کنی؟
گفت: چرا به خدای سوگند قطرات اشک هم نثارش می کنم، به گونه ای که خاندان و نزدیکانم، اثر سوگواری و اندوه جانکاه و بی میلی غذا را نیز در من مشاهده می کنند.
دهه اول محرم فرصت خوبى است که شناخت خودم را نسبت به مکتب حسینى عمق ببخشم و سؤال هایى را که درباره مسایل مربوط به قیام ابى عبدالله برایمان پیش مى آید، مورد بحث قرار داده تا معرفتمان نسبت به سالار شهیدان و قیام بزرگ او بیش تر شود.
ما جوانها مى خواهیم همه پدیده ها و آنچه را که در اطرافمان مى گذرد؛ بفهمیم و علت آنها را درک کنیم. در این ایام مى بینم مردم لباس سیاه مى پوشند، پرچم هاى سیاه نصب مى کنند. هیأت هاى عزادارى تشکیل مى شود و همه اشک مى ریزند. این سؤال مطرح مى شود که این مراسم به چه منظورى است؟
جواب هاى ساده اى نیز داده مى شود که مثلا سیدالشهداء(ع) در راه خدا و اسلام شهید شده اند و باید به یاد آن حضرت اشک بریزیم و یا این که عزادارى ثواب دارد؛ آن حضرت روز قیامت ما را شفاعت خواهند فرمود و ... اما این پاسخ ها برایم خیلی قانع کننده نیست.
پرسش هایى را که در این زمینه مطرح مى شود، مى توان به چهار سؤال اساسی تقسیم کرد.
سوال اول:
چرا براى بزرگداشت عاشورا به روش بحث و گفتگو اکتفا نمى شود؟
سوال دوم:
چرا باید حادثه عاشورا را گرامى بداریم؟
سوال سوم:
چرا باید به یاد وقایع عاشورا عزادارى کرد؟
سوال چهارم:
چرا باید دشمنان امام حسین(علیه السلام) را لعن کرد؟
سلسله مباحث (معرفت حسینی) بر این است که سؤال ها و مسایل مهمی از این دست را که مربوط به نهضت حسینی است بررسی کند. منبع اصلی بحث کتاب در پرتو آذرخش تالیف حضرت آیت الله مصباح یزدی خواهد بود. به امید آن که بتوانیم پایه شناخت خودمان را نسبت به مراسم عاشورا ارتقا بخشیم.
در سایت ویژه امام سجّاد(ع) آمده که از حضرت زین العابدین علیه السلام نقل شده است که من با پدرم بودم، در شبی که در صبح آن به شهادت رسید، پس حضرت به اصحابش فرمود:اکنون شب است، شما آن را به عنوان محمل برای خود برگزینید و از سیاهی آن برای رفتن استفاده کنید، چرا که این قوم فقط من را اراده کرده اند و اگر من را بکشند با شما کاری ندارند. و شما از نظر من در وسعت و حلیّت می باشید (و من بیعت خود را از شما برداشتم.) آنان گفتند: نه قسم به خدا، این هرگز رخ نخواهد داد.
حضرت فرمود: هر آینه شما فردا همگی کشته خواهید شد و هیچکس از شما باقی نمی ماند. آنان گفتند: حمد خدای را، که مارا به کشته شدن با شما شرافت بخشید.
سپس حضرت دعا کرد و به آنان فرمود: سرهایتان را بلند کنید و نظاره کنید.
آنان نیز مشغول نظاره مواضع و منازل خود در بهشت شدند و حضرت به آنان می فرمود: این منزل توست ای فلانی، این قصر توست یا فلان، و این درجه توست ای فلان.
پس مردان از اصحاب با سینه خود به استقبال نیزه و شمشیر می رفتند، چرا که می خواستند در بهشت برسند.
این حدیث مبارک حاکی از حضور حضرت سجاد علیه السلام در جمع اصحاب و شنیدن کلام پدر و دیدن مقام ملکوتی اصحاب در بهشت است، با نقل های مختلف دیگری نیز آمده است.(1) تنها قضیه دیگری که از حضرت علی بن الحسین علیه السلام امام سجاد، در ارتباط با شب عاشورا نقل شده، مسئله شنیدن اشعاری است که پدرشان قرائت می کردند و باعث ناراحتی شدید ایشان می شود خود را کنترل کردند و این در حالی بوده است که حضرت مریض بوده و عمه شان حضرت زینب _ سلام الله علیها _ از ایشان پرستاری می کرده است.(2)
در زمینه وضعیت جسمانی حضرت سجاد علیه السلام در روز عاشورا نقل های تاریخی متفق اند که آن حضرت در این روز دچار بیماری شدیدی بودند، به صورتی که مطلقاً از امکان حضور در نبرد برخوردار نبوده و در خیمه مخصوص استراحت می کردند و حضرت زینب سلام الله علیها مرتّب از ایشان پرستاری می نموده اند و حال شان طوری بوده که حتی نمی توانستند در مقابل پای پدر بایستند.
اولین نقل قولی که از حضرت علی بن الحسین علیه السلام _ در روز عاشورا انجام شده این است که حضرت فرمود: چون سپاه دشمن به سمت حضرت حسین علیه السلام رو نمود، آن حضرت دستش را بلند نموده و عرض کرد: «اللهم انت ثقتی فی کلَ رب. . . » تا آخر دعای بلند و ملکوتی حضرت حسین علیه السلام. نقل قول دیگری که از حضرت سجاد علیه السلام در روز عاشورا رسیده، مربوط به قصه تناول یک سیب از طرف پدرشان است. نقل قولی از حضرت که امام سجاد علیه السلام می فرمایند: از او شنیدم که این را ساعتی قبل از شهادتش می فرمود. همچنین حضرت زین العابدین علیه السلام فرموده اند: چون که امر بر حضرت حسین بن علی بن ابی طالب سخت شد کسانی که با او بودند به او نگریستند پس حضرتش به خلاف همه آنان بود. چرا که آنان هر چه امر مشکل تر و سخت تر می شد، رنگ شان تغییر می کرد و ارکان بدن شان می لرزید و قلوب شان خائف بود. ولی امام حسین علیه السلام و بعضی از همراهانش که از خصائص اصحاب او بودند، رنگهای شان می درخشید و اعضاء و جوارح شان آرام می گرفت و نفوس شان از حالت آرامش برخوردار بود. پس بعضی از آنان به بعض دیگر گفتند که: نگاه کنید ابداً از مرگ باکی ندارد و سپس حضرت سجاد علیه السلام سخنان گوهر بار پدر را خطاب به اصحابش نقل می کنند.(3)
همچنین از حضرت زین العابدین علیه السلام روایت شده است که فرمود: پدرم در روزی که کشته شد، در حالی که خون ها ( از بدنش ) می جوشید من را به سینه چسبانید و فرمود: «ای پسرم، از من حفظ کن دعایی را که فاطمه صلوات الله علیها من را تعلیم نمود و رسول الله صلی الله علیه و آله او را تعلیم کرده بود و جبرئیل به پیامبر در حاجت ها و امور مهم و غم و غصه ها تعلیم داده بود و همچنین در امور مهمی که از آسمان نازل می شود و کارهای بزرگ و سهمگین؛ فرمود بخوان: بحق یس والقرآن الحکیم، و بحق طه و القرآن العظیم، یا من یقدر علی حوائج السائلین، یا من یعلم ما فی الضمیر، یا منفّسا عن المکروبین، یا راحم الشیخ الکبیر، یا رازق الطفل الصغیر، یا من لا یحتاج الی التفسیر، صلی علی محمد و آل محمد و افعل بی کذا و کذا » و بالاخره آخرین مطلبی که از حضرت زین العابدین علیه السلام در روز عاشورا تا قبل از شهادت حضرت امام حسین علیه السلام نقل شده است مربوط به آخرین وداع ایشان با پدرشان می باشد.(4)
چون کار در روز عاشورا بر حضرت حسین علیه السلام سخت شد و تنهای تنها ماند نگاهی به خیمه های خالی برادرانش انداخت . سپس به سراغ خیمه های بنی عقیل رفت، آن را هم خالی یافت، و بعد به سوی خیمه های اصحابش رفت و احدی از آنان را در آن نیافت و در حالی که می فرمود: «لا حول وَ لا قُوه الا بالله العلی العظیم » به سراغ خیمه فرزندش زین العابدین علیه السلام آمد و او را دید که بر روی قطعه ای از پوست به پشت خوابیده است، زینب علیها سلام به پرستاری او مشغول است.
چون حضرت علی بن الحسین علیه السلام به پدر نگریست خواست به پا خیزد، ولی به خاطر شدت بیماری نتوانست و لذا به عمه اش فرمود: «من را به سینه خود تکیه بده چرا که این پسر رسول خداست که می آید، از این رو حضرت زینب پشت سر ایشان نشست و او را به سینه گرفت و حضرت حسین علیه السلام شروع کرد به پرسیدن احوال او و ایشان مرتب حمد خداوند را به جای می آورد، پس عرض کرد: پدرجان امروز با این منافقین چه کردی؟ » حضرت حسین علیه السلام فرمود: ای پسرم، شیطان بر آنان مسلط شد، آنان خدا فراموش نمودند و آتش جنگ بین ما و ایشان که خدا لعنت شان کند شعله ور شد، تا اینکه زمین از خون ما و ایشان لبریز گردید. حضرت علی بن الحسین - علیه السلام- عرض کرد: عمویم عباس کجاست؟ پس چون از عمویش پرسید گریه راه گلوی حضرت زینب را بند آورد و شروع کرد به نگاه کردن به برادرش که چگونه پاسخ ایشان را می دهد چرا که او را به شهادت عمویش عباس خبر نداده بود، زیرا می ترسید بیماری شان شدید تر شود. پس حضرت حسین علیه السلام فرمود: ای پسرم، عمویت کشته شد و در کنار فرات دستانش را قطع کردند. » پس علی بن الحسین گریه شدیدی نمود تا از حال رفت و وقتی به هوش آمد باز از یک یک عموها می پرسید و امام حسین علیه السلام پاسخ می دادند: « کشته شد » حضرت پرسید: برادرم علی کجاست و حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه و زهیر بن قین؟ امام حسین علیه السلام فرمودند:ای پسرم، بدان که در خیمه ها جز من و تو مرد زنده ای وجود ندارد و این ها که از آنان سئوال می کنی همگی کشته شده و پیکر آنان روی زمین افتاده است. » در این هنگام علی بن الحسین علیه السلام در حالی که به شدت می گریست به عمّه اش فرمود: ای عمه جان شمشیر و عصا برایم بیاورید. می خواهم با تکیه بر عصا به میدان جنگ بروم و از فرزند رسول خدا دفاع کنم ،چرا که بعد از او خیری در زندگی نیست.
حضرت فرمود: هر آینه شما فردا همگی کشته خواهید شد و هیچکس از شما باقی نمی ماند. آنان گفتند: حمد خدای را، که مارا به کشته شدن با شما شرافت بخشید.
سپس حضرت دعا کرد و به آنان فرمود: سرهایتان را بلند کنید و نظاره کنید.
آنان نیز مشغول نظاره مواضع و منازل خود در بهشت شدند و حضرت به آنان می فرمود: این منزل توست ای فلانی، این قصر توست یا فلان، و این درجه توست ای فلان.
حضرت امام حسین علیه السلام او را از این کار منع نمود و او را به سینه خود چسبانید و به او فرمود: ای پسرم، تو پاک ترین فرزندان و با فضیلت ترین عترت من تو هستی ، تو جانشین من می باشی برای سرپرستی اطفال و زنان چرا که آنان غریبانی هستند که آنان را ذلّت و یتیمی و بد گوئی دشمنان و ناگواری روزگار احاطه کرده است. هر گاه صدای آن ها به گریه بلند شد آنان را ساکت کن، و اگر وحشت کردند آنان رادلداری ده، و پریشانی آن ها را با کلام نرم آرامش بخش خود آرام نما،. چرا که از مردان شان جز تو کسی نمانده است که به او انس بگیرند و ناراحتی وغم و غصه خود را به او بگویند. سپس حضرت امام حسین -علیه السلام- حضرت سجاد -علیه السلام- را به دست خود محکم گرفتند و به بالاترین صدای شان فریاد بر آوردند که «ای زینب، و ای ام کلثوم و ای سکینه و ای رقیّه و ای فاطمه، سخن مرا بشنوید و بدانید این فرزند من جانشین و خلیفه من بر شماست و او «مفترض الطاعة» و اطاعتش واجب است. سپس به فرزندش فرمود: ای فرزندم، سلام مرا به شیعیانم برسان و به آنان بگو: پدرم غریبانه از دنیا رفت، پس برای او گریه کنید و او شهید گشت.
البته در سند دیگر که در بحار الانوار نقل شده است چنین آمده که: هنگامی که حضرت حسین علیه السلام به چپ و راست نگاه کرد و کسی از اصحابش ندید، علی بن الحسین زین العابدین علیه السلام خارج شد و از شدت بیماری قدرت نداشت شمشیر خود را حمل کند و ام کلثوم از پشت سر او را صدا زد: فرزندم برگرد. حضرت هم می فرمود: «عمه جان، مرا بگذار تا در جلوی فرزند رسول خدا جنگ کنم. » بدان حال امام حسین علیه السلام فرمودند: ای ام کلثوم، او را بگیر تا زمین از نسل آل محمد صلی الله علیه و آله خالی نماند. »
منابع:
1- برای تحقیق بیشتر مراجعه کنید: موسوعه کلمات الحسین علیه السلام، اعداد معهد تحقیقات باقر العلوم، صفحه 395 الی 397 و صفحه 401.
2- بحارالانوار،ج 42، ص 298، حدیث 3 و جلد 45، ص 1.
3- برای مطالعه بیشتر مراجعه کنید به «موسوعه کلمات الحسین » اعداد معهد تحقیقات باقرالعلوم صفحه 497
4- بحارالانوار،ج 45،ص54؛ معانی الاخبار، ص 218؛ دعوات راوندی، ص 54، حدیث 137
5- الدمحة الساکیة،جلد 4، ص 351، معالی السبطین،جلد 2،صفحه 22، ذریة النجاة، ص 139، بحارالانوار،جلد 45،ص 46.
اعمال ماه محرم
چرا محرم؟!
پیش از اسلام عرب، جنگ در این ماه را حرام میدانست و ترک مخاصمه میکرد؛ لذا از آن زمان این ماه بدین اسم نامگذاری شد.(1) و روز اول محرم را اول سال قمری قرار دادند.(2) در توضیح این که چرا ماههای دیگر که جنگ در آنها حرام است، محرم نامیده نمیشود میتوان گفت: چون ترک جنگ از این ماه شروع میشد به آن محرم گفتند.
این ماه در مکتب تشیع یادآور نهضت حضرت سیدالشهدا و حماسه جاودان کربلاست.
این ماه، یادآور دلاورمردیهای یاران با وفای اباعبدالله الحسین(علیه السلام)، فداکاریهای زینب کبری(سلام الله علیها)، حضرت سجاد(علیه السلام)، و همه اسرای کاروان امام حسین(علیه السلام)، است. این ماه، یادآور خطبهها و شعارهای آگاهیبخش سالار شهیدان، نطق آتشین حضرت زینب(سلام الله علیها) و خطابه غرّای زین العابدین(علیه السلام)، است.
این ماه، یادآور استقامت حبیب بن مظاهر و شهادت عون و جعفر است.
آری این ماه، ماه پیروزی حق بر باطل است.
شیعیان از امام رضا(علیه السلام)، چنین نقل شده است:
«وقتی محرم فرا میرسید، پدرم خندان دیده نمیشد، حزن و اندوه تا پایان دهه اول بر او غالب بود و روز عاشورا، روز حزن و مصیبت و گریه ایشان بود.»(3)
همچنین حضرت امام رضا(علیه السلام) درباره عاشورا میفرماید:
«کسی که عاشورا روز مصیبت و اندوه و گریهاش باشد، خداوند قیامت را روز شادمانی و سرور او قرار خواهد داد.»(4)
1ـ نماز: این شب چند نماز دارد که یکی از آنها به شرح ذیل است:
دو رکعت، که در هر رکعت بعد از حمد یازده مرتبه سوره توحید خوانده شود.
در فضیلت این نماز چنین آمده است:
«خواندن این نماز و روزه داشتن روزش موجب امنیّت است و کسی که این عمل را انجام دهد، گویا تمام سال بر کار نیک مداومت داشته است.»(5)
2ـ احیای این شب.(6)
3ـ نیایش و دعا.(7)
اول محرم هر سال اولین روز سال قمری است. از امام محمدباقر(علیه السلام) روایت شده است: «آن کس که این روز را روزه بدارد، خداوند دعایش را اجابت میکند، همانگونه که دعای زکریا(علیه السلام) را اجابت کرد.»(8)
دو رکعت نماز خوانده شود و پس از آن سه بار دعای زیر قرائت گردد:
«اللّهم انت الاله القدیم و هذه سنةٌ جدیدةٌ فاسئلک فیها العصمة من الشیطان و القوَّة علی هذه النّفس الامّارة بالسُّوء»(9)؛ بارالها! تو خدای قدیم و جاودانی و این سال، سال نو است، از تو میخواهم که مرا در این سال از شیطان حفظ کنی و بر نفس اماره (راهنمایی کننده) به بدی پیروز سازی.
در چنین روزی کاروان امام حسین(علیه السلام) در سال 61 ه .ق وارد سرزمین کربلا شد و با ممانعت لشکر حرّ مجبور به توقّف در آنجا گردید.(10)
از پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) نقل شده است:
«هر کس در این روز روزه بگیرد، خداوند دعایش را اجابت کند.»(11)
در آن روز سپاه عمر بن سعد وارد کربلا شد.
بینتیجه بودن مذاکره حضرت سیدالشهداء(علیه السلام)، با عمر بن سعد برای وادار کردن لشکر وی به ترک جنگ و دعوت او و لشکرش جهت ملحق شدن به سپاه اسلام.
روزه گرفتن مستحب است.
تاسوعای حسینی، روز محاصره امام حسین(علیه السلام) و اصحابش در سرزمین کربلا توسط سپاه شمر.(12)
1ـ چند نماز برای این شب در روایات آمده است که یکی از آنها چنین است:
چهار رکعت نماز که در هر رکعت بعد از سوره حمد، 50 بار سوره توحید خوانده میشود. پس از پایان نماز، 70 بار «سبحان الله والحمدالله و لا اله الاّ الله و الله اکبر ولا حول ولا قوة الاّ بالله العلیّ العظیم» خوانده شود.(13)
2ـ احیای این شب کنار قبر امام حسین(علیه السلام).(14)
3ـ دعا و نیایش. (15)
1ـ عزاداری بر امام حسین(علیه السلام) و شهدای کربلا، در این مورد از امام رضا(علیه السلام) نقل شده است:
هر کس کار و کوشش را در این روز، رها کند، خداوند خواستههایش را برآورد و هر کس این روز را با حزن و اندوه سپری کند، خداوند قیامت را روز خوشحالی او قرار دهد. (16)
2ـ زیارت امام حسین(علیه السلام).(17)
3ـ روزه گرفتن در این روز کراهت دارد؛ ولی بهتر است بدون قصد روزه، تا بعد از نماز عصر از خوردن و آشامیدن خودداری شود. (18)
4ـ آب دادن به زائران امام حسین(علیه السلام).(19)
5ـ خواندن سوره توحید هزار مرتبه.(20)
6ـ خواندن زیارت عاشورا. (21)
7ـ گفتن هزار بار ذکر «اللّهم العن قتلة الحسین(علیه السلام).»(22)
ورود کاروان اسیران کربلا به کوفه و شهادت حضرت سجاد(علیه السلام) در سال 94 ه .ق.
1ـ روزه این روز مطلوب است. (23)
پینوشتها:
1- مصباح کفعمی، ص 509.
2- فرهنگ عاشورا، ص 405، جواد محدثی.
3- وسائل الشیعه، ج 5، ص 394، حدیث 8.
4- همان، حدیث 7.
5- بحارالانوار، ج 98، ص 333؛ وسائل الشیعه، ج 5، ص 294، حدیث 1؛ مفاتیح الجنان، ص 286.
6- مصباح المتهجد، ص 783.
7- بحارالانوار، ج 98، ص 324.
8- عروة الوثقی، ج 2، ص 243؛ وسائل الشیعه، ج 7، ص 347، حدیث 3.
9- بحارالانوار، ج 98، ص 334.
10- فرهنگ عاشورا، ص 406.
11- عروة الوثقی، ج 2، ص 242؛ وسائل الشیعه، ج 7، ص 348.
12- وسائل الشیعه، ج 7، ص 339، حدیث 1.
13- همان، ص 295، حدیث 4 و 5.
14- بحارالانوار، ج 98، ص 340.
15- همان، ص 338.
16- بحارالانوار، ج 98، ص 43، حدیث 5.
17- کامل الزیارات، ص 174، حدیث 5 و 6.
18- وسائل الشیعه، ج 7، ص 338، حدیث 7.
19- کامل الزیارات، ص 174، حدیث 5.
20- وسائل الشیعه، ج 7، ص 339، حدیث 8.
21- کامل الزیارات، ص 174.
22- مفاتیح الجنان، ص 298.
23- بحارالانوار، ج 98، ص 345، حدیث 1.