معرفی وبلاگ
دسته
لینک دوستان
آرشیو
آمار وبلاگ
تعداد بازدید : 341147
تعداد نوشته ها : 574
تعداد نظرات : 38
reza
Rss
طراح قالب
موسسه تبیان

Kiss

دسته ها : عاطفی
1390/6/2 18:36
چه بسیارند غمهای عالم
زمانی که کشتی قلبت به گل نشسته است.
زمانیکه ناخدای آسمان
تورا در دریایی پر از امواج بیرحم و ویرانگر
به حال خود گذارده است.
و چه بسیارند رفیقان نیمه راه
چون تخته پاره هایی بر آب...
دسته ها : عاطفی
1387/11/6 16:29
میگن قلب ادم اندازه ی مشتشونه،ولی چطوری یه دنیا مهربونی یه اسمون صداقت،یه کهکشون محبت،یه دریا عشق تو مشتت جا شده.
دسته ها : عاطفی
1387/11/6 16:26

ای که در تنهایی خود تنهایی،پیله ات را بگشای تو به اندازه ی پروانه شدن زیبایی.

دسته ها : عاطفی
1387/11/6 16:24
مغرورانه اشک ریختیم چه مغرورانه سکوت کردیم چه مغرورانه التماس کردیم چه مغرورانه از هم گریختیم غرور هدیه شیطان بود و عشق هدیه خداوند هدیه شیطان را به هم تقدیم کردیم هدیه خداوند را از هم پنهان کردیم
دسته ها : عاطفی
1387/11/6 16:22
   برای رسیدن به تو سوگندها نوشتم بروی گلبرگ های زیبای گل شقایق و حال برای رسیدن به جدایی اشکم را با یاد تو می ریزم و عشقم را با یاد شقایق پرپر می کنم تا فراموش کنم لحظه های با تو بودن را 
دسته ها : عاطفی
1387/11/6 16:21
 بی تو چگونه باورم شود برگهای زرد باغ دوباره سر سبز می شود ای مسافر همیشگی بی تو من به انتها رسیده ام از کدام آشنایی از کدام عشق با تو گفتگو کنم من به سوگ عاطفه ها نشسته ام بی هدف به هر طرف کشیده می شوم به یاد تو عزیز سفر کرده از چشمم چون اشک سفر کردی بی تو چه کنم 
دسته ها : عاطفی
1387/11/6 16:20
گفتی: هروقت خواستی گریه کنی برو زیر بارون که نکنه یه نامردی اشکتو ببینه و بهت بخنده ... گفتم: اگه بارون نیومد چی؟ گفتی: اگه چشمه قشنگه تو بباره آسمون گریش میگیره ... گفتم: یه خواهش دارم وقتی آسمون چشمم خواست بباره تنهام نذار گفتی: به چشم ... حالا امروز من دارم گریه میکنم اما آسمون نمی باره ... تو هم اون دور دورا ایستادی و داری بهم میخندی . . . !  
دسته ها : عاطفی
1387/11/6 16:19
 ü      چه زیبا.. گفتم دوستت دارم! چه صادقانه.. پذیرفتی!  چه ابلهانه.. با تو خوش بودم! چه کودکانه.. همه چیزم شدی! چه زود.. به خاطر یک کلمه مرا ترک کردی! چه ناجوانمردانه.. نیازمندت شدم! چه حقیرانه.. واژه غریب خداحافظی به من آمد! چه بیرحمانه.. من سوختم!  
دسته ها : عاطفی
1387/11/6 16:19
  ü      رفتی و ندیدی که چه محشر کردم .. با اشک تمام کوچه را تر کردم .. دیشب که سکوت خانه دق مرگم کرد .. وابستگی ام را به تو باور کردم  
دسته ها : عاطفی
1387/11/6 16:12
چه زیباست به یاد تو با چشمهای خسته گریستن .. چه زیباست همیشه در تنهایی تو را حس کردن .. چه زیباست در خیال با تو زندگی کردن .. عزیزم نام تو بر قلبم خالکوبی شده تا فراموشت نکنم . نازنین من همچون نفس کشیدن تو را بخاطر می سپارم
دسته ها : عاطفی
1387/11/6 16:10

چند تکه آرزو

کاش وقتی زندگی فرصت دهد

گاهی از پروانه ها یادی کنیم

کاش بخشی از زمان خویش را

وقف قسمت کردن شادی کنیم

کاش وقتی آسمان بارانی ست

از زلال چشم هایش تر شویم

وقت پاییز از هجوم دست باد

کاش مثل پونه ها پر پر شویم

کاش وقتی چشم هایی ابریند

به خود آییم و سپس کاری کنیم

از نگاه زرد گلدانهایمان

کاش با رغبت پرستاری کنیم

کاش دلتنگ شقایق ها شویم

به نگاه سرخ شان عادت کنیم

کاش شب وقتی که تنها می شویم

با خدای یاس ها خلوت کنیم

کاش گاهی در مسیر زندگی

باری از دوش نگاهی کم کنیم

فاصله های میان خویش را

با خطوط دوستی مبهم کنیم

کاش با چشمانمان عهدی کنیم

وقتی از اینجا به دریا می رویم

جای بازی با صدای موج ها

درد های آبیش را بشنویم

کاش مثل آب مثل چشمه سار

گونه نیلوفری را تر کنیم

ما همه روزی از اینجا می رویم

کاش این پرواز را باور کنیم

کاش با حرفی که چندان سبز نیست

قلب های نقره ای را نشکنیم

کاش هر شب با دو جرعه نور ماه

چشم های خفته را رنگی زنیم

کاش بین ساکنان شهر عشق

رد پای خویش را پیدا کنیم

کاش با الهام از وجدان خویش

یک گره از کار دل ها واکنیم

کاش رسم دوستی را ساده تر

مهربان تر آسمانی تر کنیم

کاش در نقاشی دیدارمان

شوق ها را ارغوانی تر کنیم

کاش اشکی قلب مان را بشکند

با نگاه خسته ای ویران شویم

کاش وقتی شاپرک ها تشنه اند

ما به جای ابر ها گریان شویم

کاش وقتی شاپرک ها تشنه اند

ما به جای ابر ها گریان شویم

کاش وقتی آرزویی می کنیم

از دل شفاف مان هم رد شود

مرغ امین هم از آنجا بگذرد

حرفهای قلبمان را بشنود

دسته ها : عاطفی
1387/11/2 16:7

تولد

لبخند زدی و آسمان آبی شد

شبهای قشنگ مهر مهتابی شد

پروانه پس از تولد زیبایت

تا آخر عمر غرق بی تابی شد

دسته ها : عاطفی
1387/11/2 15:51

این مطالب را نخوانید...!

متشکر نباشیم، ساده لوح باشیم، عاشق نباشیم، متنفر باشیم. متمرکز نباشیم، سر به هوا باشیم، ظاهر بین باشیم، عمیق نگر نباشیم. ترسو باشیم، شجاع نباشیم، لجباز باشیم، باگذشت نباشیم. منحصر به فرد نباشیم، مثل همه باشیم، منظم نباشیم، فقط باشیم!

 

 

این مطلب توسط

دسته ها : عاطفی
1387/10/28 10:46

دختر جوانی چند روز قبل از عروسی آبله سختی گرفت و بستری شد. نامزد وی به عیادتش رفت و در میان صحبتهایش از درد چشم خود نالید. بیماری زن شدت گرفت و آبله تمام صورتش را پوشاند. مرد جوان عصا زنان به عیادت نامزدش می رفت و از درد چشم می نالید. موعد عروسی فرا رسید. زن نگران صورت خود که آبله آنرا از شکل انداخته بود و شوهرهم که کور شده بود. همه مردم می گفتند چه خوب عروس نازیبا همان بهتر که شوهرش نابینا باشد. 20سال بعد از ازدواج زن از دنیا رفت، مرد عصایش را کنار گذاشت و چشمانش را گشود.
همه تعجب کردند. مرد گفت: "من کاری جز شرط عشق را به جا نیاوردم

دسته ها : عاطفی
1387/10/28 10:38

یادم باشد :

 

مومن کسی نیست که عبادت هایش را چرته می اندازد

 

مومن کسی هست که آدم ها از قلبش تغذیه می کنند و روزی می گیرند و سیراب می شوند

 

یادم باشد :

 

نداشتن عشق را در سجده های مکرر پنهان نکنم

 

یادم باشد :

 

کمیت عبادت مهم نیست کیفیت ملاک است

 

یادم باشد :

 

خدا عشق است

 

یادم باشد :

 

زبان صحبت با خدا تنها زبان دل است

 

یادم باشد :

 

هر کسی عاشق حقیقی باشد روزی لیاقت عشقی بالاتر را پیدا می کند

 

عشق ورزیدن پس انداز در بانک جهانی عشق است که با بالاترین سود بازگشت دارد

 

یادم باشد :

 

بهترین دوست خودم باشم

 

یادم باشد :

 

آرزوهای به ظاهر محالم تک تک به حقیقت می پیوندد پس در انتخاب آنها دقت کنم

 

یادم باشد :

 

خدا به دل آدم ها نگاه می کنه

 

یادم باشد :

 

به خدا دروغ نگم

 

یادم باشد :

 

زندگی را جشن بگیرم هرچند خسته باشم .

 

دسته ها : عاطفی
1387/10/26 12:12

بیایید همیشه آرامش را به عنوان تنها هدف خود انتخاب کنیم تا این که چندین هدف را انتخاب کنیم

 

که باعث کشمکش می شه...

 

بیایید همیشه بخشش رو تمرین کنیم و خود و دیگران را بی نقصیر بدانیم...

 

بیایید با عشق به حال نگاه کنیم ، زیرا تنها دانشی است که جاودانه می ماند....

 

بیایید به یک روند تحول شخصی وارد شویم که در آن تنها درگیر بخشش عشق باشیم ،

 

نه گرفتن آن....

 

بیایید دریابیم که ما مثل یک پیکر به هم متصل هستیم و دنیا را با نور عشق که در اطرافمان

 

می درخشد ، روشن کنیم...

 

بیایید به این علم برسیم که عصاره ی وجود ما عشق است و با چنین اوصافی ، ما چراغ این

 

دنیا هستیم...

دسته ها : عاطفی
1387/10/26 11:55
 

خنجری بر قلب بیمارم زدند
بی گناهی بودم و دارم زدند

 

دشنه ای نامرد بر پشتم نشست
از غم نامردمی پشتم شکست

 

سنگ را بستند و سگ آزاد شد
یک شبه بیداد آمد داد شد

 

عشق آخر تیشه زد بر ریشه ام
تیشه زد بر ریشه ی اندیشه ام

 

عشق اگر اینست مرتد می شوم
خوب اگر اینست من بد می شوم

 

بس کن ای دل نابسامانی بس است
کافرم! دیگر مسلمانی بس است

 

در میان خلق سر در گم شدم
عاقبت آلوده ی مردم شدم

 

بعد ازاین بابی کسی خو می کنم
هر چه در دل داشتم رو می کنم

 

نیستم از مردم خنجر بدست
بت پرستم، بت پرستم، بت پرست

 

بت پرستم،بت پرستی کار ماست
چشم مستی تحفه ی بازار ماست

 

درد می بارد چو لب تر می کنم
طالعم شوم است باور می کنم

 

من که با دریا تلاطم کرده ام
راه دریا را چرا گم کرده ام؟؟؟

 

قفل غم بر درب سلولم مزن!
من خودم خوشباورم گولم مزن!

 

من نمی گویم که خاموشم مکن
من نمی گویم فراموشم مکن

 

من نمی گویم که با من یار باش
من نمی گویم مرا غم خوار باش

 

من نمی گویم،دگر گفتن بس است
گفتن اما هیچ نشنفتن بس است

 

روزگارت باد شیرین! شاد باش
دست کم یک شب تو هم فرهاد باش

 

آه! در شهر شما یاری نبود
قصه هایم را خریداری نبود!!!

 

وای! رسم شهرتان بیداد بود
شهرتان از خون ما آباد بود

 

از درو دیوارتان خون می چکد
خون من،فرهاد،مجنون می چکد

 

خسته ام از قصه های شوم تان
خسته از همدردی مسموم تان

 

اینهمه خنجر دل کس خون نشد
این همه لیلی،کسی مجنون نشد

 

آسمان خالی شد از فریادتان
بیستون در حسرت فرهادتان

 

کوه کندن گر نباشد پیشه ام
بویی از فرهاد دارد تیشه ام

 

عشق از من دورو پایم لنگ بود
قیمتش بسیار و دستم تنگ بود

 

گر نرفتم هر دو پایم خسته بود
تیشه گر افتاد دستم بسته بود

 

چند روزی هست حالم دیدنیست
حال من از این و آن پرسیدنیست

 گاه بر روی زمین زل می زنم
گاه بر حافظ تفاءل می زنم
حافظ دیوانه فالم را گرفت
یک غزل آمد که حالم را گرفت:
"ما زیاران چشم یاری داشتیم
خود غلط بود آنچه می پنداشتیم"
دسته ها : عاطفی
1387/10/25 11:57
 دلگیرم


بسی غم در دلم آکنده و تنها و غمگینم
نمی آید کسی دیگر بگیرد دست سردم را میان دست گرم خود
فشارد تا که شاید غم نخواهد تا مرا آزار دارد
نمی آید کسی دیگر
بگوید حرفی از جنس گل اطلس به این تنها به این بی کس
به این زندانی پر بسته مانده در قفس
نمی آید بگوید حرفی از جنس گل مهتاب به تنها به این بی تاب
دلم تنگ است و دلگیرم خداوندا خداوند
بسی غم در دلم آکنده و تنها و غمگینم
نمی آید کسی دیگر بگیرد دست سردم را میان دست گرم خود
فشارد تا که شاید غم نخواهد تا مرا آزار دارد
نمی آید کسی دیگر
بگوید حرفی از جنس گل اطلس به این تنها به این بی کس
به این زندانی پر بسته مانده در قفس
نمی آید بگوید حرفی از جنس گل مهتاب به تنها به این بی تاب
دلم تنگ است و دلگیرم خداوندا .........
دسته ها : عاطفی
1387/10/25 11:56

من در این شهر غریبم و در این خاک فقیر

 به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر

دسته ها : عاطفی
1387/10/25 11:55
X