ه قدر فاصله اینجاست بین آدمها
چه قدر عاطفه تنهاست بین آدمها
کسی به حال شقایق دلش نمی سوزه
و او هنوز شکوفاست بین آدمها
کسی به خاطر پروانه ها نمی میرد
تب غرور چه بالاست بین آدمها
و از صدای شکستن کسی نمی شکند
چه قدر سردی و غوغاست بین آدمها
میدان کوچه دل ها فقط زمستانست
هجوم ممتد سرماست بین آدمها
ز مهربانی دل ها دگر سراغی نیست
چه قدر قحطی رویاست بین آدمها
کسی به نیست دل ها دعا نمی خواند
غروب زمزمه پیداست بین آدمها
و حال آینه را هیچ کسی نمی پرسد
همیشه غرق مداراست بین آدمها
غریب گشتن احساس درد سنگینی ست
و زندگی چه غم افزاست بین آدمها
مگر که کلبه دل ها چه قدر جا دارد
چه قدر راز و معماست بین آدمها
چه ماجرای عجیبی ست این تپیدن دل
و اهل عشق چه رسواست بین آدمها
چه می شود همه از جنس آسمان باشیم
طلوع عشق چه زیباست بین آدمها
میان این همه گلهای ساکن اینجا
چه قدر پونه شکیباست بین آدمها
تمام پنجره ها بی قرار بارانند
چه قدر خشکی و صحراست بین آدمها
و کاش صبح ببینم که باز مثل قدیم
نیاز و مهر و تمناست بین آدمها
بهار کردن دل ها چه کار دشواریست
و عمر شوق چه کوتاست بین آدمها
میان تک تک لبخندها غمی سرخ ست
و غم به وسعت یلداست بین آدمها
به خاطر تو سرودم چرا که تنها تو
دلت به وسعت دریاست بین آدمها
این نبرد عقل و دل بی حاصل است*
عاقبت فرمانروای ما دل است*بی جهت گوییم از دل غافلیم*ما همه غرق تمنای دلیم*
نامه ای در جیبم
وگلی در مشتم پنهان است
غصه ای دارم با نی لبکی . . .
سر کوهی گر نیست
ته چاهی بدهید
تا برای دل خود بنوازم . . .
عشق ٫ جایش تنگ استیه روزی حصار قلبو به هوای تو شکستم
دیگه تنهایی گذشت و به امید تو نشستم
تو دلم نه هم صدا بود و نه عشق و ردپایی
رو به روت نشسته بودم تو صدا زدی کجایی؟
نمی دونم تو بگو،چه اتفاقی تو چشاته
چی شده که خاک قلبم نگران ردپاته
نمی دونم چی شده صدای قلبمو شنیدی
می خوام از چشات بپرسم مگه تو چشاش چی دیدی
دیدم تو شهر دوستیمون جای ترانه خالیه
دوست دار هامون چرا یه جمله سوالیه؟؟؟
دوست دارم،دوست داره خدای من خدای تو
نوشتم این ترانه رو عزیز من برای تو
.اما من می گم اگه تو نباشی همه ی لحظه ها غروب دلگیر یه فصل نا تمومه.
پاییز قشنگترین بهونه ست برای دلایی که پر شدن از غم دوری...نمی دونم حالا که پاییز داره نفس های آخرشو تجربه می کنه کجایی!!!!!!!!چشم به پیچ جاده خشکید !
دل در غربت جاده پوسید !
تو رفتی ...
در این انتظارها ...
من شکستم !
شکستم !
آه !
تو رویای رویا بودی !
بی تو رویا رویایی نداشت !
بی تو رویا کابوسی بیش نیست !
تو با من خواهی بود هر جا روم ...
حتی اگر با من نباشی !
خوب من ...
فراموش نخواهم کرد ...
آن افق نگاه را که من و تو را ما کرد !
دستانت همیشه در دستانم خواهد ماند !
همچنین یادت در یادم !
تو با من خواهی بود !
همیشه ...
وقتی دو قطره ی باران عاشق هم شوند ...
می توان عظمت دریا را در آنها دید !
قطه به تنهایی قطره است و بس !
سکوتم را نبین !
کاش می دانستی ...
در دلم کسی تیشه می زند هنوز !
این تیشه های بی صدا ...
این سکوت ...
این انتظار ...
روزی مرا از پای خواهد در آورد !
روزی که دیگر ...
در دلم کسی تیشه نزند !
عکست را که نمی توانم به دیوار اتاق بزنم !
برای همین ...
خیالت را قاب گرفته ام و به دیوار زدم !
این قاب خالی رازها دارد !
زخم سرد حرفهای دیروزت تیر می کشد هنوز !
به دنبالت می آیم ...
لبخندت گرم می شود !
عشق در نگاهت می روید !
گرم می شوم با نگاهت !
سردی حرفهایت را فراموش شد مرا !
دیگر زخم حرفهایت درد نمی کند !
مهربان بمان بر این درد سرد !
نگاه مهربانت را از من مگیر ...
نگذار این زخم سرد مرا سرد کند !
نگذار ...
عزیز هم پرسه ام !
شاید دستانت در دستانم نباشد ...
اما ...
یادت همواره در یادم است !
ای که همواره در یاد منی ...
دوستت دارم !
بی خبر از این دل تنگ ...
در این کوچه های پاییزی پرسه می زنی !
عزیز هم پرسه ام ...
آیا این کوچه های پاییزی می دانند ...
چقدر دلم برایت تنگ است ؟!