من در این شهر غریبم و در این خاک فقیر
به کمند تو گرفتار و به دام تو اسیر
خدایا ......این دل خسته تا همیشه در آسمان عشق تو پرواز میکند
و تو آنقدر بزرگی که کوچکی و حقارتم را می گسترانی و زنده میگردانی
......من غریب و نا آشنا در کوچه پس کوچه های مبهم زندگی گمگشته ام
و تو آشنایی و راهنما ...
خدایا راهم را نشانم بده
خدا یا امید را به زندگیم برگردان
من زندگی ام به یک مو بند است ...
جسم خسته ام را دریاب که به دستهای نوازشگر تو محتاج است ،
روح سرکش و طغیانگرم را آرام کن که در پی ات شبها بی قرار و بی تابست ،
قلب پر تپش ام را حس کن که برای رسیدن به اوج تو چه نامنظم در سینه ام در تقلاست ،
چشمهای غمگینم را ببین که پیوسته برای دیدنت عاشقانه در انتظار است ،
بغض گلویم را بگیر که این همان درد دوری و دلتنگی است ،
آتش این وجود نگرانم را خاموش کن که آفت بزرگی از نگرانی در تن ضعیف و بیمارم است ،
و به من اطمینان ببخش که به حال خود رهایم نمیکنی ...
اینک سوار بر مرکب امید به سوی تو می آیم ،
به سوی تکیه گاهی که ویران نمی شود ،
به سوی امیدی که ناامیدی در ان معنایی ندارد
دورها آوایی است که مرا می خواند ...
ای امید دیروز وامروز وفردای من کمکم کن
خدا یا مرا دریاب
کلمات دلنشین فریاد کشیده نمی شوند،نجوا می شوند.
دشمنانت را ببخش، این کارت نابودشان می کند.
انسان های بزرگ بخل نمی ورزند، لجاجت نمی کنند و کینه به دل نمی گیرند.
بهترین اندرزها آنهایی هستند که زندگی شده اند، نه سخنرانی.
به یاد داشته باش که گاهی سکوت بهترین پاسخ است.
ساده زندگی کن، سخاوتمندانه عشق بورز، عمیق توجه کن ومهربانانه سخن بگو ..
زندگی صحنه یکتای هنرمندی ماست
هرکسی نغمه ای خواند و از صحنه رود
صحنه پیوسته بجاست
خرم آن نغمه که مردم بسپارند به یاد
تورابس زلالی دوست دارم توراچون بی مثالی دوست دارم اگرچه شاخه ای گل هم ندارم تورا با دست خالی دوست دارم.
میان انبوهی از خاطراتم نشسته ام ... و به یاد ارزوهای قدیمی ام همیشه ارزو میکردم روزی نقاش باشم تا میتوانستم رویای با تو بودن را روی صفحه ی دل حک کنم ارزو می کردم نقاش باشم تا نقش ان دو چشم سیاه مهربانت را حک کنم یا ان نگاه پر از عشق وصداقتت را حک کنم کاش نقاش بودم تا می توانستم ان لبخند دل نشینت را حک کنم کاش نقاش بودم تا میتوانستم ان لب خوش رنگ که مانند شراب شیراز است حک کنم کاش نقاش بودم نقشی از پیوند و وصال را به تصویر میکشیدم کاش نقاش بودم پیوند دو عاشق را به تصویر میکشیدم فکر نمیکردم روزی نقاش باشم و به جای پیوند رفتنت را به تصویر بکشم فکر نمیکردم روزی نقاش باشم و اشک چشمانم را شکست دل بیمارم را به تصویر بکشم فکر نمیکردم روزی نقاش باشم درد جدایی را انتظار طاقت فرسا را فراغ یار را به تصویر بکشم اری من نقاشم ...............................
یک نقاش دل شکسته که روزی ارزو داشت پیوند دو عشق را به تصویر کشد ولی امروز من تصویر جدایی را به تصویر کشیدم..................................
من تو را به کسی هدیه می دهم که از من عاشق تر باشد و از من برای تو مهربان تر.
من تو را به کسی هدیه می دهم که صدای تو را از دور، در خشم، در مهربانی،
در دلتنگی، در خستگی، در هزار همهمه ی دنیا، یکه و تنها بشناسد.
من تو را به کسی هدیه می دهم که راز معصومیت گل مریم و تمام سخاوت های
عاشقانه این دل معصوم دریایی را بداند؛ و ترنم دلپذیر هر آهنگ، هر نجوای
کوچک، برایش یک خاطره باشد.
او باید از نگاه سبز تو تشخیص بدهد که امروز هوای دلت آفتابی است؛ یا آن
دلی که من برایش می میرم، سرد و بارانی است.
ای.... ،ای بهانه ی زنده بودنم؛ من تو را به کسی هدیه می دهم که قلبش بعد
از هزار بار دیدن تو، باز هم به دیوانگی و بی پروایی اولین نگاه من بتپد.
همان طور عاشق، همان طور مبهوت و مبهم...
تو را با دنیایی حسرت به او خواهم بخشید؛
ولی آیا او از من عاشق تر و از من برای تو مهربان تر است؟آیا او بیشتر از
من برای تو گریسته است؟؟ نه... هرگز...هرگز
ولی، تو در عین ناباوری، او را برگزیدی...
می دانم... من دیر رسیدم...خیلی دیر...خیلی...
یک بار دیگر بگذار بی ادعا اقرار کنم که هر روز دلم برایت تنگ می شود.
روزهایی که تو را نمی بینم، به آرزوهای خفته ام می اندیشم، به فاصله بین
من و تو،...
هر روز به خود می گویم کاش شیشه عمر غرورم را شکسته بودم
کاش به تو می گفتم که عاشقانه دوستت دارم تا ابد...
قواعد دوست داشتن:
زندگی زوجین مانند یک بازی است که مهره های آن دائم در حال جابه جایی هستند. در بهترین حالت آن دو نفر مانند چراغ مه شکن هستند و راه یکدیگر را روشن می کنند. همچنین نقاط ضعف هم را آشکار می کنند که موجب رشد دو طرف و پایداری علاقه می شود اما این تعادل را چگونه می توان حفظ کرد؟ خیلی ساده و با رعایت قواعد بازی می توان این کار را انجام داد.
مهمترین قواعد دوست داشتن به قرار زیر است:
هنگام صحبت با همسر خود توجه داشته باشید که زمان و مکان صحیحی را انتخاب کرده اید. نباید با طعنه یا خشونت صحبت کرد. احساسات خود را هنگام گفتگوهای منطقی زیاد به بازی نگیرید. از گله کردن بپرهیزید. به یک توافق برسید. تشویق و تحسین در زندگی های موفق نقش بسیار مهمی برعهده دارند.
1ـ خود را دوست بدارید
کسی که اعتماد کافی به خود ندارد نمی تواند از احساسات طرف مقابل به درستی قدر شناسی کند. به این ترتیب موفق می شوید: دست از کار کردن مانند سیندرلا بردارید. این در صورتی است که خود را به درستی ارزیابی نکرده باشید. برنامه خود را تغییر دهید. شعارتان این باشد، بهترین چیزها برای خودم! برای خود چیز تازه ای بخرید، به سینما بروید. کسی که با خودخواهی به برآورده کردن خواسته ها و اهداف خود بیندیشد، نتیجه عکس آن را می گیرد. علاقه به خود در اثر ارتباط عاطفی و روحی با A« همسر A» به دست می آید، نه در حل کردن مشکلات به تنهایی.
2ـ مسئولیت خود را برعهده بگیرید
هر کس طراح خوشبختی خود است.
به این ترتیب موفق می شوید؛
اگر فکر می کنید خوشبختی در دوستی خود به خود به وجود می آید، در اشتباه هستید. علاقه هم مانند یک غذای لذیذ باید درست شود. فعال شوید!دوستی ایده آل محصولی از عقاید، اهداف و همکاری است. باید سؤال زیر را برای خود مطرح و آن را حل کنید، آیا اصلاً به زندگی زناشویی علاقه ای دارید؟ همسر شما باید دارای چه ویژگی هایی باشد ؟ در کجا می توانید او را بیابید؟ و هنگامی که او را یافتید باید بین واقعیت و تصورات خود تعادلی برقرار کنید.
3ـ به خود وقت بدهید
زن و شوهر باید با صرف وقت و صبر زیاد، نخ های زندگی خود را به هم گره بزنند، به این ترتیب موفق می شوید: زندگی زناشویی خود را خانه ای ببینید که باید آن را بسازید و عشق یکی از مصالح اصلی آن است. برای این که ساختمان محکم ساخته شود، باید پایه های محکمی برای آن بریزید. شما باید برای کشیدن نقشه و پیاده کردن آن در ساختن این خانه آرامش و زمان زیادی صرف کنید. این موضوع در مورد ارتباط دو نفر هم صدق می کند.
اگر شما برای رسیدن به علاقه ای عمیق، عجله به خرج دهید، در خاتمه چیزی به دست خواهید آورد که فقط شبیه یک ارتباط است. اما معلوم نیست که این ارتباط در مواقع بحرانی هم دوام پیدا کند، بنابراین در بیان نظرات خود و پذیرفتن نیازهای طرف مقابل رُک و صریح باشید.
4ـ بر ترس های خود غلبه کنید
آیا گمان می کنید که رشد، تکامل و سرزندگی در درازمدت جایی در زندگی زناشویی شما نخواهد داشت؟ دوستی واقعی، رد و بدل کردن دائمی افکار است. به این ترتیب موفق می شوید لیستی از مسائل مهم تهیه کنید. ترس های خود را بشناسید. شما در کجا جلو خود و همسر خود را می گیرید و مانع پیشرفت رابطه می شوید؟ چه چیزی موجب رنجیدگی شما می شود؟ در چه مواردی می توانید با گذشت باشید؟ با همسر خود صحبت کنید که چگونه می توان با موانعی که در ارتباط شما وجود دارد، مبارزه کرد؟
5ـ از کلمات صحیح استفاده کنید
لحن صحبت در یک ارتباط زناشویی نقش مهمی دارد. پس از سپری شدن دوران اولیه زندگی ، باید با همسر خود گفتگوهای زیادی داشته باشید تا بتوانید یکدیگر را بهتر درک کنید. هنگام صحبت با همسر خود توجه داشته باشید که زمان و مکان صحیحی را انتخاب کرده اید. نباید با طعنه یا خشونت صحبت کرد. احساسات خود را هنگام گفتگوهای منطقی زیاد به بازی نگیرید. از گله کردن بپرهیزید. به یک توافق برسید. تشویق و تحسین در زندگی های موفق نقش بسیار مهمی برعهده دارند. برای هر انتقاد باید 5 نکته مثبت را هم در نظر بگیرید.
6ـ رفتاری قاطع و در عین حال منصفانه داشته باشید
آیا شما در بن بستی قرار دارید و نمی دانید چگونه باید از آن خارج شوید؟ همواره در زندگی زناشویی وضعیت هایی وجود دارند که با توافق دو طرفه، هیچکس احساس مغبون شدن نمی کند. به این ترتیب موفق می شوید. اولین قدم A«قبول داشتن همسرA» است. بعد باید نتیجه مورد نظر خود را تعیین کنید. همواره در تمام مسائل توافقی وجود دارد که هر دوطرف را راضی کند.
7ـ در تغییرات با یکدیگر همکاری کنید
هیچ چیز ثابت نیست. در زندگی زناشویی تغییرات غیر قابل اجتناب هستند. تغییر شغل، تولد فرزند مسائلی هستند که زن و شوهر باید با هم بر آن غلبه کنند.
زندگی زناشویی خود را خانه ای ببینید که باید آن را بسازید و عشق یکی از مصالح اصلی آن است. برای این که ساختمان محکم ساخته شود، باید پایه های محکمی برای آن بریزید. شما باید برای کشیدن نقشه و پیاده کردن آن در ساختن این خانه آرامش و زمان زیادی صرف کنید.
به این ترتیب موفق می شوید: انعطاف پذیری علاوه بر این که یکی از پایه های مهم زندگی است، یکی از مهمترین خصوصیات افرادی است که برخورد بهتری در حل مشکلات دارند. پذیرفتن تغییرات با انعطاف پذیری یعنی وداع با چیزهایی که در گذشته وجود داشته است. تغییرات همواره موجب تغییر روند بازی می شوند. حال باید رفتاری جدید در پیش گرفت.
تغییرات سه مرحله دارند: 1ـ هنوز همه چیز آشناست وهر کس می داند چه باید بکند. 2ـ چیزهای آشنا شروع به از بین رفتن می کند و حال باید فعال بود. 3ـ هر یک از افراد خانواده در چارچوب تغییر مورد نظر خود را تطبیق می دهد.
8ـ جمع بندی رابطه
همانطور که اتومبیل خود را نزد تعمیرکار می برید، باید از رابطه خود هم مراقبت به عمل آورید. کنترل دائمی ارتباط موجب حل راحت تر مشکلات و اختلافات احتمالی می شود. به این ترتیب موفق می شوید، هر روز کاملاً آگاهانه برای همسر خود وقت بگذارید. از او بپرسید که روز خود را چگونه گذرانده است و به چه فکر می کند. ارتباط مانند یک باغچه است، باید از آن مراقبت کرد، در غیر این صورت پژمرده می شود.
9ـ ارتباط خود را تازه و شاداب نگه دارید
رازِ داشتن ارتباط خوب و درازمدت این است که دائم به آن رسیدگی کنید. به این ترتیب موفق می شوید گاهی اوقات او را به طرز مطبوعی غافلگیر کنید. به پیک نیک بروید، تا جایی که امکان دارد با هم بخندید. اتفاقاتی را به خاطر بیاورید که هر دو در آنها نقش داشته اید. در برخی موارد موضوعات کوچک را همواره رعایت کنید. بعضی از این مسائل همیشه ثابت مانند لنگری هستند که کشتی احساسات را در دریای توفان نگه می دارند و شما را به آرامش می رسانند.
10ـ آرامش خود را حفظ کنید
باید کاملاً آگاهانه قواعدی را رعایت کنید، زیرا زمانی می رسد که شما به زندگی روزمره خود باز می گردید.
به این ترتیب موفق می شوید : این هنر بزرگی است که هویت همسر خود را بپذیرید و به آن احترام بگذارید و درعین حال خود را هم فراموش نکنید . به ایده آل های خود وفادار بمانید و ارتباط خود را با دوستانتان قطع نکنید.
*از اینکه نظرتان را نسبت به مطلبهای من می نویسید از همة شما متشکرم*
تو را با لحجه ی گلهای نیلوفر صدا کردم
تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم ...
و تو در پاسخ آبی ترین موج تمنای دلم گفتی
دلم حیران و سرگردان چشمانیست رویایی
و من تنها برای دیدن زیبایی آن چه تو در سر داشتی
از تنهایی و حسرت رها کردم ...
و تو بی آن که فکر غربت چشمان من باشی
نمی دانم کجا تا کی برای چه
ولی رفتی و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می بارد
و بعد از رفتنت یک قلب دریایی ترک برداشت و
بعد از رفتنت ...
و بعد از این همه طوفان و وهم و پرسش و تردید
کسی از پشت قاب پنجره آرام و زیبا گفت
تو هم در پاسخ این بی وفایی ها بگو
در راه عشق و انتخاب آن خطا کردم
و من در حالتی مابین اشک و حسرت و تردید
و من در اوج پاییزی ترین ویرانه ی یک دل
میان غصه ای از جنس بغض کوچک یک ابر
نمی دانم چرا ...
شاید به رسم و عادت پروانگی
من باز برای شادی و خوشبختی باغ قشنگ آرزوهایت دعا کردم ...
1) یکی دلش به 100 دل بنده
2) یکی 100 دل به یه دل میبنده
3) یکی دل به یه دل میبنده و تا آخرش پابنده
4) یکی هر بار به یکی دل میبنده
5) یکی دل میبنده تا بخنده
6) یکی دلش آکبنده مونده به کی دل ببنده
حالا تو دلت شماره چنده؟؟؟
هرگاه دلم هوای یک سبد محبت ناب میکند
هرگاه غم تماتم آینه وجودم را فرا می گیرد
هرگاه جغد شوم تنهایی در کوچه پس کوچه های زندگی ام
آواز مرگ سر میدهد
هرگاه یاس های باغچه ی دلم دستخوش طوفان حوادث میشود
همیشه و همیشه بند دلم را به ضریح مقدست گره میزنم
وبه ابروان زیبایت دخیل می بندم
چشمانم براه است.سال هاست که بی توام ودر سکوت
یاد تو را می خوانم .بدون تو چکنم؟.چگونه چشمانم را راضی کنم که دیگر تو را نخواهند دید؟
چگونه از غم چشمانم بکاهم؟ چگونه لب هایی که همیشه به امید
دیدنت تبسم بر لب داشت این بار بدون بودن تو خود را به خنده بگشایند؟
پاهایم دیگر استوار نیست پاهایی که پا به پای تو میدویدند.
همه اش به دنبال راهی میگردم که حتی در انتهایش تو باشی.
کاش تو بودی. شب ها را با یادت گذراندم .
اما امشب دیگر شب آخر است .
از وقتی که ماه در می آید تا وقتی که جایش را به خورشید
می دهد ,چشمانم دوخته به در بیدارم.
ولی امشب جور دیگریست .حس دیگری دارم .می دانم که تو می آیی
و مرا با خود خواهی برد.
صمیمانه واز ته قلبم می گویم:
با تمام وجود دوستت دارم...
-تا شقایق هست زندگی باید کرد.
-زندگی معلم بی رحمی است زیرا اول امتحان می گیرد و بعد درس می دهد.
-ماشین زندگی رودر خونه هر عشقی پارک نکن ممکنه چرخ های قلبت رو پنچرکنه.
-زندگی ما حکایت همان یخ فروشی است که در گرمای تابستان یخ می فروخت.چند ساعتی گذشت رهگذری دید یخ های او تمام شده پرسید: خریدند وتمام شد؟ یخ فروش غمگین گفت:نخریدند وتمام شد.
-تو زندگی بودن با بعضی آدمامثل قطار شهربازی می مونه از بودن باهاشون لذت می بری ولی باهاشون به هیچ جا نمی رسی.
-زندگی بازی گل یاپوچه با تو گل بی تو پوچ.
-زندگی چیست؟اگر خنده است،چرا گریه می کنیم؟اگر گریه است،چراخنده می کنیم؟اگرزندگیست،چرا می میریم؟اکر عشق است،چرا به آن نمی رسیم؟اگر عشق نیست،چرا عاشقیم؟
-زندگی سرگذشت درگذشت آرزوهاست.
-اگه به زور روزگار اززندگیت می رم کنار واسه اینکه ثابت کنم عاشقتم دیوونه وار.
- «زندگی»
زندگی زندان است.زندگی زمزمه تکرار است.
زندگی مست ز غوغای وجود ـ ـ ـ ـ ـ می زند چرخی در این بازارش
زندگی سوختن است ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ چشم دل را به حرف دوختن است
زندگی بیمار است ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ تب او آتش دل آزار است
زندگی همچو عفونت به من انسان است
زندگی با همه افسون گریش می کند وسوسه مشتاقانش
زندگی شاید خواب یک انسان است
درجهان هستی
نقطه ی پایان است.
همانطور که می دانید یکی از عوامل مهم برای ایجاد زمینه مساعد و یادگیری مطلوب محیط مناسب است تا در آن محیط بتوان نهایت تمرکز را ایجاد نمود . این مقاله سعی دارد با توضیحاتی به تشریح این عامل جهت افزایش کارایی شما در مطالعات درسی و غیر درسی بپردازد.
1ـ یک مکان معین را برای مطالعه کردن تخصیص دهید. آیا شما مکانی را در اختیار دارید، که در آن با خودتان خلوت کنید؟
اگر تصمیم به مطالعه کردن دارید، باید بهترین مکان ممکن را برای این کار پیدا کنید. البته این مکان حتما باید آرام و بی سر و صدا باشد و درآن شخص در اثر صداهایی مانند رادیو، تلویزیون و سرو صدای اشخاص دچار گیجی نشود. پس از مدتی، مطالعه کردن به رفتاری مناسب با آن محیط ویژه تبدیل می شود. سپس در هرجایی که در این دنیا قرار بگیرید، فکر میکنید باید کار متناسب آن محل را انجام دهید.
2ـ قبل از شروع یک تکلیف، زمانی را که برای پایان دادن به آن انتظار دارید برروی یک صفحه بنویسید. گزارشی از اهداف مورد نظرتان تهیه کنید. این مرحله در کل، زمانی را تلف نمیکند. اما میتواند بسیار مفید باشد. سعی نکنید که درجه اهدافتان را به صورت رؤیایی بالا ببرید. فقط اهداف را بافاصله زمانی کم افزایش دهید.
3ـ با انتخاب نمادهای اجتماعی که به مطالعه مربوط است، توانایی تمرکزتان را تقویت کنید. در این رابطه شکل خاصی از لباس مثلا یک کلاه، روسری ، و یا یک مجسمه جدید و را انتخاب کنید. قبل از اینکه مطالعه را شروع کنید، کلاه را بپوشید یا مجسمه کوچکتان را بر روی میز قرار دهید. این نماد علامتی برای اشخاص دیگر است مبنی بر اینکه در حال کارکردن هستید و از آنها میخواهید که مزاحم شما نشوند. استفاده از این روش را فقط به زمان مطالعه اختصاص دهید.
4ـ اگر حواستان پرت شده است، بایستید و رویتان را از کتابهایتان برگردانید. پشت میزتان ننشینید، اگر این کار را بکنید بعد از مدتی مطالعه با رؤیا پردازی و احساس گناه مرتبط خواهد شد و اگر مجبور به تخیل هستید در اتاق قدم بزنید. اتاق را ترک نکنید. فقط بایستید و در حالی که به تکالیف درسی تان نگاه نمی کنید به تخیل بپردازید. عمل فیزیکی ایستادن، فکر شما را بر روی کارتان متمرکز میسازد. گفتن این جمله به خود که " من باید بایستم"به شما در متمرکز کردن حواستان کمک میکند.
5 برای شروع مطالعه، زمان معینی را اختصاص دهید. رفتار و عادات معین همیشه در طی روز در زمان مربوط به خودشان رخ می دهند . شروع کردن رفتارهای کنترل شده توسط زمان، کاری نسبتا ساده است. مسئله مورد توجه این است که اگر بتوانید بطور عادتی مطالعه کنید یا حداقل قسمتی از مطالعه روزانه خود را انجام دهید ،بعدها شروع آن آسانتر خواهد بود . سعی کنید زمان مطالعه را به صورت عادتی در آورید و به آنچه که قبل از شروع مطالعه انجام می دهید، دقت کنید. این یک روش برای بهتر کردن تمرکزتان است .
6ـ درست قبل از شروع زمان مطالعه ، هیچ کار ناتمامی را شروع نکنید. فعالیتهای نیمه تمام معمولا بیشتر از کارهای تکمیل شده ، ذهن را مشغول میکنند. اگر عقیده مذکور را درباره عادت تخیل کرد بکار ببرید، بنابراین وقتیکه میدانید به زمان مطالعه نزدیک میشوید ذهنتان را درگیر مسائل پیچیده و بحثهای طولانی نکنید. این راهی برای بالا بردن توانایی تمرکز شماست.
7ـ اهداف کوتاه مدت و منظمی را برای خود در نظر بگیرید. اگر ریاضی میخوانید ، زمانی را برای حل هر مسئله در نظر بگیرید. به عبارت دیگر تکالیف تان را به واحدهای کوچکی تقسیم کنید . برای همه اهداف معین شده زمانی را تعیین کنید . این شیوه توانایی شما را برای مطالعه کردن ، افزایش می دهد بدون اینکه تمرکزتان را از دست بدهید.
8ـ اگر در هنگام مطالعه ، ذهنتان مشغول مسائلی می شود که باید آن را انجام دهید آن را در دفترچه یاد داشت کنید. در این صورت مطمئن می شوید که در صورت نگاه کردن به دفترچه متوجه کارهایی که باید انجام دهید خواهید شد. نگرانی در مورد فراموش کردن کارهایی که باید انجام دهید، ممکن است موجب اختلال در مطالعه شود.
9ـ اگر مجبور باشید که موارد ناخوشایندی را مطالعه کنید و شما میدانید که از خواندن آن مطالب احساس بدی به شما دست میدهد، چه عکس العملی نشان میدهید ؟ احتمالا مطالعه را متوقف کرده و مشغول خیالبافی میشوید ودلایل خوبی برای متوقف کردن مطالعه پیدا میکنید. اگر اینگونه عمل کنید میتوان گفت که اضطراب یادگیری دارید، تنها راه از بین بردن اضطراب یادگیری، یادگرفتن این مطلب است که چگونه استراحت کنیم. اگر از لحاظ حسمی و روحی کاملا استراحت کرده باشید، تقریبا غیر ممکن است که هیچ نگرانی از خواندن به خود راه دهید. کتاب را با آرامش مطالعه کنید نه با هیجان و اضطراب. وقت مطالعه، مطالعه کنید ونگرانی رابرای زمان خودش بگذارید. هردو را در یک زمان انجام ندهید.